گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۱۳

دمی ‌که تیغ تو خون مرا بحل ‌گیرد
هجوم ناز سراپای من به دل ‌گیرد
کجاست اشک که در عالم خیال توام
هزار آینه با جلوه متصل‌ گیرد
مزاج عاشق و آسودگی به آن ماند
که شعله رنگ هواهای معتدل ‌گیرد
به حیرت است نگاه ادب‌ سرشت وفا
که شمع خلوت ‌آیینه مشتعل ‌گیرد
بهار عمر و طراوت زهی خیال محال
مگر حیا عرض از طبع منفعل ‌گیرد
کسی برد چو نگه لذت شناسایی
که نقش خویش به هر جلوه مضمحل‌ گیرد
خوشم‌که ناله‌ام امروز خصم خودداری‌ست
چو سرو تا به کی آزادگی به گل گیرد
کفیل وحشت هر ذره‌ام چو شور جنون
کسی که نگذرد از خود مرا خجل گیرد
ز شرم ِ بیدلی خویش آب می‌گردم
مباد آینه پیش تو نام دل‌گیرد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دمی ‌که تیغ تو خون مرا بحل ‌گیرد
هجوم ناز سراپای من به دل ‌گیرد
هوش مصنوعی: وقتی که تیغ تو به خون من می‌زند، حمله ناز تو تمام وجودم را به قلبم می‌کشاند.
کجاست اشک که در عالم خیال توام
هزار آینه با جلوه متصل‌ گیرد
هوش مصنوعی: کجاست اشک؟ چون در عالم خیال تو، هزار آینه در می‌افتد و تو را بازتاب می‌کند.
مزاج عاشق و آسودگی به آن ماند
که شعله رنگ هواهای معتدل ‌گیرد
هوش مصنوعی: حالت عاشق مانند این است که شعله‌ای در هوای معتدل می‌سوزد و آرامش ندارد.
به حیرت است نگاه ادب‌ سرشت وفا
که شمع خلوت ‌آیینه مشتعل ‌گیرد
هوش مصنوعی: نگاه احترام و وفاداری آنقدر شگفت‌انگیز است که همچون شمعی در خلوت، می‌تواند آینه‌ای را روشن کند و شعله‌ور سازد.
بهار عمر و طراوت زهی خیال محال
مگر حیا عرض از طبع منفعل ‌گیرد
هوش مصنوعی: بهار زندگی و تازگی، چیزی است که شاید به نظر غیرممکن بیاید، مگر اینکه حیا از طبیعت سست و ضعیف نشأت بگیرد.
کسی برد چو نگه لذت شناسایی
که نقش خویش به هر جلوه مضمحل‌ گیرد
هوش مصنوعی: کسی که به زیبایی و لذت شناختن توجه دارد، می‌بیند که حتی چهره و ظاهر خود او هم در هر نمایش و جلوه‌ای کمرنگ و محو می‌شود.
خوشم‌که ناله‌ام امروز خصم خودداری‌ست
چو سرو تا به کی آزادگی به گل گیرد
هوش مصنوعی: خوشحالم که امروز درد و ناله‌ام به دشمنی بدل شده است که مرا رها نمی‌کند؛ مثل درخت سرو که تا کی می‌تواند آزاد باشد و در دام گل گرفتار گردد.
کفیل وحشت هر ذره‌ام چو شور جنون
کسی که نگذرد از خود مرا خجل گیرد
هوش مصنوعی: هر ذره از وجود من مملو از وحشت است، مانند شور و شوق دیوانگی، و کسی که نتواند از خود بگذرد، باعث خجالت من می‌شود.
ز شرم ِ بیدلی خویش آب می‌گردم
مباد آینه پیش تو نام دل‌گیرد
هوش مصنوعی: از شرم بی‌تابی خودم به حالت مایع در می‌آیم، نکند آینه در حضور تو نام دلم را بشنود.

حاشیه ها

1393/01/16 15:04
.M.FAHIM

صفحه گنجور سلامت باشد
اشتباه تایپی که صحیح آن چنین است
**
بهار عمر و طراوت زهی خیال محال
مگر حیا عرق از طبع منفعل ‌گیرد