غزل شمارهٔ ۱۱۱۲
اگر به افواج عزم شاهان سواد روم و فرنگ گیرد
شکوه درونش هر دو عالم به یک دل جمع تنگگیرد
جو شمع کاش از خیال شوکت طبیعت غافل آب گردد
که سر فرازد به اوج گردون و راه کام نهنگ گیرد
ز مکتب اعتبار دنیا ورق سیهکردن است و رفتن
درین خم نیل جامهٔکس به جز سیاهی چه رنگگیرد
گهر نیام تا درین محیطم بود به عرض وقار سودا
حباب معذور بادسنجم ترازوی من چه سنگ گیرد
ز خجلت اعتبار باطل اگرگذشتم ز من چه حاصل
کجاست دامن فرصت اینجا که با تو گویم درنگ گیرد
ز حرف طاقتگداز لعلت دمی به جرات دچار گردم
که همچو یاقوتم آب و آتش عنان پرواز رنگ گیرد
به پاس دل ناکجا خورد خون بهار نازیکه ازلطافت
حنایدستشسیاهی آرد چو شمع اگر گل بهچنگ گیرد
ز چنگ آفت کمین گردون کجا رود کس چه چاره سازد
پی رمیدن گم است آنجاک ه راه آهو ، پلنگ گیرد
ز تیره طبعان وقت بگسل، مخواه ننگ وبال بز دل
ازبنکه بینی نقوش باطل خوشست آیینه زنگگیرد
درین جنونزار فتنه سامان، به شعله کاران کذب و بهتان
مجوش چندان که عالمی را نفس به دود تفنگ گیرد
مدم به طبع درشت ظالم فسون تاثیر مهربیدل
هزار آتش نفس گدازد که آب خشکی ز سنگ گیرد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر به افواج عزم شاهان سواد روم و فرنگ گیرد
شکوه درونش هر دو عالم به یک دل جمع تنگگیرد
هوش مصنوعی: اگر گروههای زیادی از شاهان به سوی روم و اروپا حرکت کنند، شکوه و عظمت درون آنها به گونهای خواهد شد که هر دو عالم به یک دل و با هم جمع خواهند شد.
جو شمع کاش از خیال شوکت طبیعت غافل آب گردد
که سر فرازد به اوج گردون و راه کام نهنگ گیرد
هوش مصنوعی: اگر شمع از خیال عظمت طبیعت غافل شود و آب گردد، به ارتفاعات آسمان میرسد و به میزان قدرت و بزرگی نهنگ میتواند مسیر خود را پیدا کند.
ز مکتب اعتبار دنیا ورق سیهکردن است و رفتن
درین خم نیل جامهٔکس به جز سیاهی چه رنگگیرد
هوش مصنوعی: در واقع، زندگی در دنیا و توجه به ظواهر آن مانند نوشتن روی کاغذی سیاه است که با گذشت زمان از بین میرود. در این دریای تیره، تنها کسی که لباس را میپوشد، به غیر از سیاهی چیزی نخواهد داشت. به این ترتیب، ارزشهای ظاهری و دنیوی بیارزش هستند و به زودی محو میشوند.
گهر نیام تا درین محیطم بود به عرض وقار سودا
حباب معذور بادسنجم ترازوی من چه سنگ گیرد
هوش مصنوعی: من مانند مرواریدی هستم که تا وقتی در این محیط قرار دارم، به خاطر وقار خودم در میان مشکلات بینهایت دلیلی بر گلایه ندارم. اما ترازوی من چگونه میتواند بار گران را اندازهگیری کند؟
ز خجلت اعتبار باطل اگرگذشتم ز من چه حاصل
کجاست دامن فرصت اینجا که با تو گویم درنگ گیرد
هوش مصنوعی: از شرم و ناباوریام، اگر ماجراهای بیاساس را نادیده بگیرم، برای من چه فایدهای دارد؟ فرصت گفتوگو با تو کجاست؟ اینجا که نمیتوانم تأمل کنم و صحبت کنم.
ز حرف طاقتگداز لعلت دمی به جرات دچار گردم
که همچو یاقوتم آب و آتش عنان پرواز رنگ گیرد
هوش مصنوعی: از سخنان دردناک و سوزان عشق تو، دلم به شجاعت و جسارت میرسد. بهگونهای که مانند یاقوتی در میان آب و آتش، پرواز میکنم و رنگ میگیرم.
به پاس دل ناکجا خورد خون بهار نازیکه ازلطافت
حنایدستشسیاهی آرد چو شمع اگر گل بهچنگ گیرد
هوش مصنوعی: در پاسداشت دل تنهاییام، خون بهار زیبایی را میخورم. زیبایی که لطافت حنای دستانش، سیاهی را به شمع میآورد اگر گل به دست بگیرد.
ز چنگ آفت کمین گردون کجا رود کس چه چاره سازد
پی رمیدن گم است آنجاک ه راه آهو ، پلنگ گیرد
هوش مصنوعی: در اینجا به وضعیتی اشاره شده است که کسی در دام خطر و تهدید قرار گرفته و نمیداند چگونه از آن رهایی یابد. در این شرایط، اگر کسی بخواهد فرار کند، مسیر آن به سوی پلنگ و شکارچیانی میرود که در کمین هستند. به نوعی، در این دنیا وقتی که خطر در کمین است، راههای فرار نیزز حاوی تهدیدات جدید هستند، و در نهایت فرد را به تنگنا میاندازند.
ز تیره طبعان وقت بگسل، مخواه ننگ وبال بز دل
ازبنکه بینی نقوش باطل خوشست آیینه زنگگیرد
هوش مصنوعی: از افرادی که طبع ناپاک دارند، انتظارات غیر ممکن نداشته باش. ننگ و بدی را از دل خود دور کن، زیرا که اگر به ظاهر نگاه کنی، نقوش بیمعنی و بیاساس نیز میتوانند زیبا و دلنواز به نظر برسند، مانند آینهای که بر اثر زنگزدگی، تصویر را تحریف میکند.
درین جنونزار فتنه سامان، به شعله کاران کذب و بهتان
مجوش چندان که عالمی را نفس به دود تفنگ گیرد
هوش مصنوعی: در این محیط پر از جنون و آشوب، به دشمنان کار نیندیش و پردهدری نکن، که این کارها باعث میشود زندگی مردم به خطر بیفتد و دنیایشان به آتش کشیده شود.
مدم به طبع درشت ظالم فسون تاثیر مهربیدل
هزار آتش نفس گدازد که آب خشکی ز سنگ گیرد
هوش مصنوعی: شخصی به خاطر طبع سخت و زمخت خود، به دیگران ظلم میکند و این سختی باعث میشود که دل مهربان دیگران تحت تأثیر قرار بگیرد. هرچند وجود چنین شخصی ممکن است آتش حسرت و درد را در دلها ایجاد کند، اما مانند آبی است که میتواند از سنگ خشک نیز بگذرد و مرهمی بر زخمها باشد.