گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰۸۳

دل به زلف یار هم آرام نتوانست‌کرد
این مسافر منزلی در شام نتوانست کرد
جوش خط با آن فسون دستگاه دلبری
وحشی حسن بتان را رام نتوانست ‌کرد
با همه شوری‌ که وقف پستهٔ خندان اوست
رفع تلخی های آن بادام نتوانست کرد
همچو من از سرنگونی طالعی دارد حباب
کز خم دریا میی در جام نتوانست‌کرد
نیست در بحر محبت جز دل بیتاب من
ماهیی‌کز فلس فرق دام نتوانست کرد
مشت خاک من هواپرورد جولان تو بود
پایمالش گردش ایام نتوانست کرد
چرخ ‌گو مفریب از جا هم‌ که سعی باغبان
پختگیهای ثمر را خام نتوانست‌کرد
همچو شبنم زین گلستان فسکه وحشت می‌کشم
آب در آیینه‌ام آرام نتوانست‌کرد
موج ‌گوهر با همه خشکی نشد محتاج آب
طبع استغنا نظر ابرام نتوانست‌کرد
ناله‌ها در دل فسرد اما نبست احرام لب
گرد این ‌کاشانه سیر بام نتوانست‌ کرد
اخگر ما شور خاکستر دماند از سوختن
این نگین شد خاک و ترک نام نتوانست‌ کرد
سوخت بیدل غافل از خود شعلهٔ تصویر ما
یک شرر برق نگاهی وام نتوانست‌کرد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل به زلف یار هم آرام نتوانست‌کرد
این مسافر منزلی در شام نتوانست کرد
هوش مصنوعی: دل به زلف محبوب آرام نمی‌گیرد، مثل اینکه این مسافر هیچ وقت نتوانسته در شهر شام منزل کند.
جوش خط با آن فسون دستگاه دلبری
وحشی حسن بتان را رام نتوانست ‌کرد
هوش مصنوعی: جریان نوشتن با زیبایی و جذابیت خاصی که دارد، نتوانسته است زیبایی‌های دلربای محبوبان را تحت کنترل درآورد.
با همه شوری‌ که وقف پستهٔ خندان اوست
رفع تلخی های آن بادام نتوانست کرد
هوش مصنوعی: با وجود همه شور و شوقی که برای پستهٔ خوشمزه‌اش وجود دارد، اما این نمی‌تواند تلخی‌های آن بادام را برطرف کند.
همچو من از سرنگونی طالعی دارد حباب
کز خم دریا میی در جام نتوانست‌کرد
هوش مصنوعی: حبابی که در دریا ایجاد شده، به سرنوشت نامساعد من مشابه است. او نمی‌تواند در جامی که از دریای نامعین به وجود آمده، ادامه حیات دهد. یعنی حباب به دلیل شرایط خاص خود، نمی‌تواند در این ظرف پایدار بماند.
نیست در بحر محبت جز دل بیتاب من
ماهیی‌کز فلس فرق دام نتوانست کرد
هوش مصنوعی: در دریای عشق فقط دل بی‌تاب من وجود دارد، مانند ماهی که نتوانسته از دام فلس خود رها شود.
مشت خاک من هواپرورد جولان تو بود
پایمالش گردش ایام نتوانست کرد
هوش مصنوعی: من ترس و ناامیدی‌ام را در پی هوا و آرزوی تو تجربه کردم، اما چرخ‌های زمان نتوانستند بر آن غلبه کنند.
چرخ ‌گو مفریب از جا هم‌ که سعی باغبان
پختگیهای ثمر را خام نتوانست‌کرد
هوش مصنوعی: چرخ فلک را فریب نده، زیرا تلاش باغبان هم نتوانسته میوه‌های نرسیده را به حد کمال برساند.
همچو شبنم زین گلستان فسکه وحشت می‌کشم
آب در آیینه‌ام آرام نتوانست‌کرد
هوش مصنوعی: من مانند شبنم از این گلستان پر از زیبایی و شگفتی، احساس ترس و وحشت می‌کنم و نمی‌توانم در آینه‌ی وجودم آرامش پیدا کنم.
موج ‌گوهر با همه خشکی نشد محتاج آب
طبع استغنا نظر ابرام نتوانست‌کرد
هوش مصنوعی: موج و گوهر (جواهر) با وجود تمام خشکیشان به آب نیازی ندارند، زیرا که ذاتشان به گونه‌ای است که مستقل و بی‌نیاز هستند و نمی‌توانند تحت تأثیر قرار گیرند.
ناله‌ها در دل فسرد اما نبست احرام لب
گرد این ‌کاشانه سیر بام نتوانست‌ کرد
هوش مصنوعی: صدای ناله‌ها در دل خاموش شده، اما نتوانستند از احرام سکوت بکاهند. نمی‌توان از این خانه به آسمان صعود کرد.
اخگر ما شور خاکستر دماند از سوختن
این نگین شد خاک و ترک نام نتوانست‌ کرد
هوش مصنوعی: این بیت به تجربیات تلخ و دردناک اشاره دارد. شاعر می‌گوید که آتش وجود او به طور کامل سوخته و فقط خاکستر باقی مانده است. این خاکستر، نشانه‌ای از گذشته‌ای است که دیگر وجود ندارد و نام و یاد آن نیز فراموش می‌شود. در واقع، درد و رنجی که او کشیده، آن‌قدر عمیق است که دیگر نمی‌تواند هیچ نشانه‌ای از خود و نامش باقی بگذارد.
سوخت بیدل غافل از خود شعلهٔ تصویر ما
یک شرر برق نگاهی وام نتوانست‌کرد
هوش مصنوعی: بیدل در سوز و گداز عشق خود غافل از حال خویش است. از شدت شوق و اشتیاقش، یک نگاه پر از برق نمی‌تواند به او کمک کند؛ چون تصویر محبوبش به قدری در دلش شعله‌ور است که هیچ چیز دیگری نمی‌تواند آن را خاموش کند.

حاشیه ها

در مصرع"همچو شبنم زین گلستان فسکه وحشت می‌کشم"
معنای "فسکه" چیه؟من هیچ جا این واژه رو پیدا نکردم.حتی این وازه رو مشتق از "فس" و"فسک" در نظر گرفتم ولی برای اونها هم چیزی پیدا نکردم.لطفا شما که بضاعت وسواد منابعتون غنی تر از بنده است راهنمایی کنید