گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰۶۸

مکتوب من به هرکه برد باد می‌برد
تا یاد کس رسیدنم از یاد می‌برد
پرواز رنگ من اگر آید به امتحان
مانی شکست خامه به بهزاد می‌برد
در دیر پا بر آتشم از کعبه سر به سنگ
دیگر کجایم این دل ناشاد می‌برد
از حرف و صوت جوهر تحقیق رفته گیر
آیینه تا نفس زده‌ای باد می‌برد
این پیکری‌که تیشهٔ تدبیر جانکنی است
ما را همان به تربت فرهاد می‌برد
تا گردی از خرام تو باغ تصورست
شوق از خودم به سایهٔ شمشاد می‌برد
یک موج اگر عنان گسلد سیل‌ گریه‌ام
از خاک هند دجله به بغداد می‌برد
هرچند دل ز شرم خیال‌ات عرق کند
یک شیشه خانه عرض پریزاد می‌برد
در آتشم فکن که سپند فسرده‌ام
تا سرمه نیست زحمت فریاد می‌برد
بیدل بنال ورنه درین دامگاه یأس
خاموشی‌ات ز خاطر صیاد می‌برد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مکتوب من به هرکه برد باد می‌برد
تا یاد کس رسیدنم از یاد می‌برد
هوش مصنوعی: نامه‌ام را هر کسی که باد می‌برد، به آن شخص می‌رسد. اما وقتی یاد آن شخص به او می‌افتد، یاد من را فراموش می‌کند.
پرواز رنگ من اگر آید به امتحان
مانی شکست خامه به بهزاد می‌برد
هوش مصنوعی: اگر رنگ وجود من در آزمایش ظاهر شود، مانی (نقاش بزرگ) به راحتی قلمش را می‌شکند و زیبایی‌اش را به بهزاد (نقاش دیگر) می‌سپارد.
در دیر پا بر آتشم از کعبه سر به سنگ
دیگر کجایم این دل ناشاد می‌برد
هوش مصنوعی: در مکانی که در آن به دنبال آرامش هستم، در حالی که در آتش خشم و درد در حال سوختن هستم، هرگز نمی‌دانم که این دل غمگین مرا به کجا می‌برد.
از حرف و صوت جوهر تحقیق رفته گیر
آیینه تا نفس زده‌ای باد می‌برد
هوش مصنوعی: از گفتار و صدا، عمق حقیقت را بگیر. مثل آینه‌ای باش که تا نفس می‌کشی، باد وجودت را به پرواز می‌آورد.
این پیکری‌که تیشهٔ تدبیر جانکنی است
ما را همان به تربت فرهاد می‌برد
هوش مصنوعی: این بدن که به دست تدبیر، درد و رنج زیادی را تحمل می‌کند، ما را به همان جایی می‌برد که فرهاد به خاطر عشقش به شیرینی‌های مرگ رفته است.
تا گردی از خرام تو باغ تصورست
شوق از خودم به سایهٔ شمشاد می‌برد
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو با ناز و رها از خودت گام برمی‌داری، تصورات من مانند باغی پر از شوق است و این شوق حتی مرا به سایهٔ شمشادها می‌کشاند.
یک موج اگر عنان گسلد سیل‌ گریه‌ام
از خاک هند دجله به بغداد می‌برد
هوش مصنوعی: اگر یک موج از کنترل خارج شود، سیل اشک‌هایم که از خاک هند سرچشمه می‌گیرد، به بغداد می‌ریزد.
هرچند دل ز شرم خیال‌ات عرق کند
یک شیشه خانه عرض پریزاد می‌برد
هوش مصنوعی: هرچند که دل به خاطر خیال تو خیلی شرمنده و عرق کرده باشد، ولی یک شیشه خانه‌ای از زیبایی و نازکی تو را به خود جلب می‌کند.
در آتشم فکن که سپند فسرده‌ام
تا سرمه نیست زحمت فریاد می‌برد
هوش مصنوعی: من در آتش عشق می‌سوزم و حالا مانند گیاهی خشک و بی‌رنگ هستم. تا زمانی که دلخوشی و زیبایی در من وجود ندارد، فقط فریاد زدن سودی ندارد.
بیدل بنال ورنه درین دامگاه یأس
خاموشی‌ات ز خاطر صیاد می‌برد
هوش مصنوعی: بیدل، اگر نمی‌خواهی در این مکان ناامیدی خاموش بمانی، فریاد بزن و شکایت کن، وگرنه یاد تو را صیاد از دل می‌برد.