غزل شمارهٔ ۱۰۶۷
ما را به در دل ادب هیچکسی برد
تمثال در آیینه، ره از بینفسی برد
زین دشت هوس منت سیلی نکشیدیم
خاروخس ما را عرق شرم خسی برد
بیگانهٔ عشقیم ز شغل هوسی چند
آب رخ عنقایی ما را مگسی برد
فریادکه محملکش یک ناله نگشتیم
دل خون شد ودر خاک غبار جرسی برد
دور همه چون سبحه یکیکرد تسلسل
زین قافلهها پیش وپسی ، پیش وپسی برد
آخر پی تحقیق به جایی نرساندم
بیرونم از این دشت اقامت هوسی برد
دل نیز نشد چون نفسم دام تسلی
جمعیت بالم الم بیقفسی برد
بیدل ثمر باغکمالم چه توانکرد
پیش از همه در خاک مرا پیش رسیبرد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما را به در دل ادب هیچکسی برد
تمثال در آیینه، ره از بینفسی برد
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانست ما را به ادب درون خود راهنمایی کند؛ تصویر ما در آینه، نشانی از بینفسی ما گرفت.
زین دشت هوس منت سیلی نکشیدیم
خاروخس ما را عرق شرم خسی برد
هوش مصنوعی: از این زمینه خواستهها و آرزوهایمان را کنار گذاشتیم، زیرا شرم و خجالت ما را از این کار بازداشت.
بیگانهٔ عشقیم ز شغل هوسی چند
آب رخ عنقایی ما را مگسی برد
هوش مصنوعی: ما در عشق بیگانهایم و از کارهای مادی و هوسها دوریم. عشق ما مانند آب زلالی است که به راحتی نمیتوان به آن دسترسی پیدا کرد و برای ما، حشرات حاشیهای نمیتوانند کوچکترین خدشهای به این عشق بزنند.
فریادکه محملکش یک ناله نگشتیم
دل خون شد ودر خاک غبار جرسی برد
هوش مصنوعی: درخواست کمک و فریادی سر میدهیم، اما هنوز نتوانستهایم دردی از دل خود را ابراز کنیم. دلمان پر از غم است و در میان غبار و مشکلات زندگی، ناامید شدهایم.
دور همه چون سبحه یکیکرد تسلسل
زین قافلهها پیش وپسی ، پیش وپسی برد
هوش مصنوعی: هرکسی در این دنیا مانند دانههای تسبیح به یکدیگر مرتبط است و این دستهها از گذشته تا آینده به هم متصل هستند. همواره در جریان حرکت و تحول هستند و پیوسته جلو میروند.
آخر پی تحقیق به جایی نرساندم
بیرونم از این دشت اقامت هوسی برد
هوش مصنوعی: در最终 تلاشهای خود نتوانستم به نتیجهای برسم و از این دشت که در آن ساکن هستم، فقط یک آرزو و حسرت به همراه دارم.
دل نیز نشد چون نفسم دام تسلی
جمعیت بالم الم بیقفسی برد
هوش مصنوعی: دل من نیز مانند نفسم در دام تنهایی گرفتار است و هیچ تسلی برایم وجود ندارد. احساس میکنم که در قفسی از غم و اندوه محبوس شدهام.
بیدل ثمر باغکمالم چه توانکرد
پیش از همه در خاک مرا پیش رسیبرد
هوش مصنوعی: بیدل میگوید که من ثمرهٔ یک باغ پر از کمالات هستم و نمیتوانم قبل از اینکه به خاک بیفتم و به دیگران دسترسی پیدا کنم، کاری انجام دهم. در واقع، او به محدودیتهای خود اشاره میکند و به نوعی به تقدیر و زمانبندی طبیعی زندگی اشاره میکند.