گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰۶۶

پیری‌ام آخر می و پیمانه برد
باد سحر شمع ز کاشانه برد
دیده سیاهی ز گل و لاله چید
کوش‌گرانی ز هر افسانه برد
شمع جنون آبله‌پا کرده‌ گم
سر به هوا لغزش مستانه برد
کشمکش ازسعی نفس قطع شد
اره خودآرایی دندانه برد
یاد خطش‌کردم و دل باختم
سایهٔ مور از کف من دانه برد
هرکه در این انجمن حرص وگد
ساخت به خودگنج به ویرانه برد
حسرت دیدار گریبان درید
آینهٔ ما همه جا شانه برد
خواندن اسرار وفا مشکل است
مهر شد آن نامه‌که پروانه برد
در دل ما ذوق تماشا نماند
آه‌کسی آینه زین خانه برد
قاصد دلبر جگرم داغ‌ کرد
نامهٔ من ناله شد اما نه برد
وقت جنون خوش‌که غم خانمان
یک دو دم از بیدل دیوانه برد

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیری‌ام آخر می و پیمانه برد
باد سحر شمع ز کاشانه برد
هوش مصنوعی: در انتهای عمرم، باده و جام مرا از من گرفتند و روشنایی و زندگی‌ام را به باد سپردند.
دیده سیاهی ز گل و لاله چید
کوش‌گرانی ز هر افسانه برد
هوش مصنوعی: دیده به زیبایی‌های گل و لاله عادت کرده است و کسانی که تلاش می‌کنند، از هر داستان و افسانه‌ای بهره‌مند می‌شوند.
شمع جنون آبله‌پا کرده‌ گم
سر به هوا لغزش مستانه برد
هوش مصنوعی: شمعی که نشانهٔ عشق و دیوانگی است، به خاطر حالت خاصش، به دقت و توجه کافی نیاز ندارد و در حالتی مست و سرخوش، خود را به سر و صدا انداخته است.
کشمکش ازسعی نفس قطع شد
اره خودآرایی دندانه برد
هوش مصنوعی: تلاش نفس برای درگیری و کشمکش پایان یافت، زیرا خودنمایی و تظاهر به خود را کنار گذاشت.
یاد خطش‌کردم و دل باختم
سایهٔ مور از کف من دانه برد
هوش مصنوعی: به یاد خط زیبای او، دلم را باختم و مانند سایه‌ای که دانه‌ای از دست من می‌برد، احساس ناامیدی و زیانی عمیق دارم.
هرکه در این انجمن حرص وگد
ساخت به خودگنج به ویرانه برد
هوش مصنوعی: هر کسی که در این جمع فقط به فکر جمع‌کردن مال و دارایی باشد، در نهایت نَفعی نمی‌برد و همه‌چیزش را از دست می‌دهد.
حسرت دیدار گریبان درید
آینهٔ ما همه جا شانه برد
هوش مصنوعی: حسرت دیدار به دل مانده و آینه‌ها همیشه آماده‌اند تا زیبایی‌ها را نشان دهند.
خواندن اسرار وفا مشکل است
مهر شد آن نامه‌که پروانه برد
هوش مصنوعی: درک اسرار عشق و وفا دشوار است، زیرا آن نامه‌ای که پروانه (عاشق) برده، با مهر و محبت مهر و موم شده است و دیگر قابل دسترسی نیست.
در دل ما ذوق تماشا نماند
آه‌کسی آینه زین خانه برد
هوش مصنوعی: در دل ما شوق دیدن باقی نمانده است، کاش کسی آینه این خانه را ببرد.
قاصد دلبر جگرم داغ‌ کرد
نامهٔ من ناله شد اما نه برد
هوش مصنوعی: پیام‌آور محبوبم، دل مرا به درد آورد. نامه‌ام به جای رسیدن به او، فقط ناله و غم را به دنبال داشت.
وقت جنون خوش‌که غم خانمان
یک دو دم از بیدل دیوانه برد
هوش مصنوعی: در زمان جنون و دیوانگی، لحظاتی خوش می‌گذرد که کمبود غم‌های زندگی، بیدل را از دلتنگی رها می‌کند.