غزل شمارهٔ ۱۰۶۴
شرمقصورم از سخن، شکوهاعتبار برد
آینهدرای عرق از نفسم غبار برد
جز خط جاده ادب قاصد مدعا نبود
لغزش پا به دامنم نامه به کوی یار برد
بسکه به بارگاه فضل، رسم قبول عام بود
هرکه بضاعتی نداشت آرزوی نثار برد
عبرت میکشان یاس سوخت دماغ مستیام
هرکه قدح به سنگ زد ازسر من خمار برد
بیرخت از هجوم درد بسکه جنون بهانهام
رنگم اگر پری شکست ناله بهکوهسار برد
حرص در آرزوی جاه رنگ حضور فقر باخت
نقد بساط عالمی فکر همین قمار برد
زبنعملیکه وهم خلق غره طاقت خود است
جز به عدم نمیتوان حسرت مزد کار برد
شعل هوس به هیچکس نوبت آگهی نداد
ذوق حنا ز دست ما دامن آن نگار برد
چون نفس از فسون دل آبله پای حیرتم
جز غمکوتهی نبود ازگره آنچه تار برد
آه که گوش عبرتی محرم راز ما نشد
ناله به هرکجا دمید، ریشه به پنبهزار برد
تا رقم چه مدعا سرخطکلک آرزوست
دیده سیاهیی که داشت کاتب انتظار برد
بیدل ازبن دو دم نفس کایت عبرت است و بس
شخص عدم ز نام من خجلت اشتهار برد
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شرمقصورم از سخن، شکوهاعتبار برد
آینهدرای عرق از نفسم غبار برد
هوش مصنوعی: من از سخنوری شرمندهام؛ اعتبارم به خاطر عرقی که از بدنم میریزد، مانند غباری از بین رفته است.
جز خط جاده ادب قاصد مدعا نبود
لغزش پا به دامنم نامه به کوی یار برد
هوش مصنوعی: تنها راهی که من را به مقصد میرساند، جاده ادب است و هیچ اشتباهی نمیتواند این مسیر را مختل کند. نامهام را به عشق میبرم.
بسکه به بارگاه فضل، رسم قبول عام بود
هرکه بضاعتی نداشت آرزوی نثار برد
هوش مصنوعی: به خاطر احترامی که در بارگاه فضل وجود دارد، هر کسی که از نظر مالی چیزی ندارد، آرزو میکند از فضل و نعمت دیگران بهرهمند شود.
عبرت میکشان یاس سوخت دماغ مستیام
هرکه قدح به سنگ زد ازسر من خمار برد
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که هر کس که شیشهای بشکند یا از خود خمار به جا بگذارد، باید با عواقب کارش روبهرو شود. بیدار شدن از مستی و احساس خسارت ممکن است سخت باشد، اما عبرت گرفتن از این تجربهها مهم است. من خود را در حال حاضر در حالی میبینم که دچار عذاب این از دست دادن و نادانیام هستم.
بیرخت از هجوم درد بسکه جنون بهانهام
رنگم اگر پری شکست ناله بهکوهسار برد
هوش مصنوعی: بدون حضور تو، از شدت درد و جنون رنگم پریده است و اگر فریاد بزنم، صدایم به کوهسارها خواهد رسید.
حرص در آرزوی جاه رنگ حضور فقر باخت
نقد بساط عالمی فکر همین قمار برد
هوش مصنوعی: آدمی که به دنبال مقام و موقعیت است، در نهایت با فقر و تنگدستی مواجه میشود. او تمام ثروت و امکانات دنیا را به خاطر این آرزو از دست میدهد و در واقع در این بازی زندگی، برای دستیابی به جاه و مقام شکست میخورد.
زبنعملیکه وهم خلق غره طاقت خود است
جز به عدم نمیتوان حسرت مزد کار برد
هوش مصنوعی: این عبارت بیانگر این است که وقتی انسان به خیال و توهمات خود دل خوش میکند و خود را قدرتمند میبیند، نتیجهاش تنها ناکامی و حسرت خواهد بود. در واقع، تلاشهای شخص اگر بر اساس توهم قدرت باشد، به جایی نمیرسد و تنها به از دست رفتن فرصتی میانجامد.
شعل هوس به هیچکس نوبت آگهی نداد
ذوق حنا ز دست ما دامن آن نگار برد
هوش مصنوعی: هوس و تمایل به عشق، به کسی فرصت نمیدهد که از آن باخبر شود، در حالی که زیبایی و خوشبویی حنا به خاطر ما از دامن آن معشوقه جدا شده است.
چون نفس از فسون دل آبله پای حیرتم
جز غمکوتهی نبود ازگره آنچه تار برد
هوش مصنوعی: وقتی که نفس از جذابیت دل به حالتی مبتلا شده است، در حیرت من جز غم و اندوهی کوتاه وجود ندارد. از آنچه که به تار آویخته شده، هیچ چیز دیگری نمیماند.
آه که گوش عبرتی محرم راز ما نشد
ناله به هرکجا دمید، ریشه به پنبهزار برد
هوش مصنوعی: ای کاش کسی بود که بتواند به رازهای دل ما گوش بدهد. ناله و فریادمان به هر سو طنینانداز شده، اما کسی نیست که به آن توجه کند و به ما کمک کند.
تا رقم چه مدعا سرخطکلک آرزوست
دیده سیاهیی که داشت کاتب انتظار برد
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که این جمله اشاره به امیدها و آرزوهای انسانی دارد. کاتب، که به نوعی نمایندهی فردی است که در انتظار تحقق آرزوهاست، به نشانهی این انتظار، نظر به آرزوهایش دارد. در واقع، این جمله بیانگر حالتی است که در آن فرد، با نگاهی مثبت و مشتاق به آینده، در تلاش است تا آنچه در دل دارد را به سرانجام برساند، حتی اگر دشواریها و موانع بر سر راهش وجود داشته باشد.
بیدل ازبن دو دم نفس کایت عبرت است و بس
شخص عدم ز نام من خجلت اشتهار برد
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی ندا میدهد که وجود انسان، به خودی خود، تنها یک یادآوری از عدم است و به تجربههای زندگیاش نیکو نگریستهاست. همچنین، نام او به نوعی شرم و تأمل برای دیگران ایجاد کرده و نشاندهنده تأثیر درونی او بر دیگران است.
حاشیه ها
1399/04/21 13:07
تیمور ناصری
شرمقصورم از سخن، شکوهاعتبار برد
آینه (داری) عرق از نفسم غبار برد