گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰۶۰

ناموس عالم عین اندیشهٔ سوا برد
آیینه‌داری وهم از چشم ما حیا برد
راحت به ملک غفلت بنیاد بی‌خلل داشت
مژگان‌گشودن آخر سیلی شد و ز جا برد
دوری فسون وهم است اما چه می‌توان‌کرد
روبی به خاطرآمد ما را زیاد ما برد
این دشت بی‌سر و بن غول دگر ندارد
ما را ز راه تحقیق آواز آشنا برد
جایی‌که سعی فطرت بارگمان نمی‌یافت
هرچند من نبودم اوآمد و مرا برد
ظرف قناعت دل لبریز بی‌نیازی‌ست
هر جا که نعمتی بود کشکول این‌ گدا برد
داغ مآل چون شمع از چشم ما نهان برد
سربسکه بر هوا سود حاجت به پیش پا برد
حرص مقلد آخر محروم عافیت ماند
بالین راحت از خلق فکر پر هما برد
اندیشهٔ تلون غارتگر صفا بود
رنگی‌که سادگی داشت از دست ما حنا برد
آیینهٔ تسلی صیقل‌گرش تقاضاست
بر خاکم آرزو زد تا سرمه‌ام صدا برد
بر وهم چیده بودیم دکان خودفروشی
دل آب‌گشت و خون‌شدگل‌رفت و رنگها برد
نرد خیالبازان افسانهٔ جنون است
آورد ما چه‌:‌آوردگر برد درکجا برد
از جمع تا پریدیم فرق دگر نچیدیم
بی ‌منت آرمیدیم سر رفت و رنج پا برد
بیل‌ل به وادی عجزکم بود راه مقصود
قاصد پیام حیرت از ما به پیش ما برد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ناموس عالم عین اندیشهٔ سوا برد
آیینه‌داری وهم از چشم ما حیا برد
هوش مصنوعی: عواطف و اصول انسانی بخشی از وجود ما هستند و مانند آینه‌ای عمل می‌کنند که افکار و احساسات ما را منعکس می‌کنند. اما گاهی اوقات این تصویر ممکن است تحت تأثیر تصورات و خیالات ما قرار گیرد و ما را از حقیقت دور کند، به طوری که حیا و شرم را از بین ببرد.
راحت به ملک غفلت بنیاد بی‌خلل داشت
مژگان‌گشودن آخر سیلی شد و ز جا برد
هوش مصنوعی: با آرامش در سرزمین غفلت، چشمانش را باز کرد، اما در نهایت این کار او را در وضعیتی سخت قرار داد و از جا کنده شد.
دوری فسون وهم است اما چه می‌توان‌کرد
روبی به خاطرآمد ما را زیاد ما برد
هوش مصنوعی: دوری و جدایی تو جادویی است که ما را فریب می‌دهد، اما چه می‌توان کرد؟ یاد تو زیاد به ذهن ما می‌آید و ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
این دشت بی‌سر و بن غول دگر ندارد
ما را ز راه تحقیق آواز آشنا برد
هوش مصنوعی: این دشت بی‌انتها و بی‌نهایت دیگر موجودی غول‌آسا ندارد. ما را از مسیر جستجو، صدا و آوایی آشنا به سمت خود می‌کشاند.
جایی‌که سعی فطرت بارگمان نمی‌یافت
هرچند من نبودم اوآمد و مرا برد
هوش مصنوعی: در جایی که تلاش طبیعت تأثیر نمی‌گذاشت، حتی اگر من آنجا نمی‌بودم، او آمد و مرا با خود برد.
ظرف قناعت دل لبریز بی‌نیازی‌ست
هر جا که نعمتی بود کشکول این‌ گدا برد
هوش مصنوعی: دل شخصی که قناعت را در خود دارد، همیشه پر از بی‌نیازی است. هر کجا که نعمتی وجود داشته باشد، این گدا با کجکول خود می‌آید تا آن را دریافت کند.
داغ مآل چون شمع از چشم ما نهان برد
سربسکه بر هوا سود حاجت به پیش پا برد
هوش مصنوعی: درد و غم آینده مانند شمعی در چشمان ما پنهان است؛ هیچگاه نمی‌توانیم به‌طور کامل آن را ببینیم. اما با این حال، باید برای رسیدن به آرزوهایمان تلاش کنیم و قدم به جلو بگذاریم.
حرص مقلد آخر محروم عافیت ماند
بالین راحت از خلق فکر پر هما برد
هوش مصنوعی: کسی که به شدت به تقلید و پیروی از دیگران مشغول است، در نهایت از آسایش و رفاه خود محروم می‌شود. او به جای اینکه به آرامش فکر کند، همچنان در تلاش برای جلب نظر و رضایت دیگران است.
اندیشهٔ تلون غارتگر صفا بود
رنگی‌که سادگی داشت از دست ما حنا برد
هوش مصنوعی: فکر تغییر و ناپایداری موجب زدودن زیبایی و سادگی از وجود ما شد و رنگ و لعاب ساده‌مان را ربود.
آیینهٔ تسلی صیقل‌گرش تقاضاست
بر خاکم آرزو زد تا سرمه‌ام صدا برد
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به امید و آرزو اشاره دارد. شاعر در تلاش است تا با اشاره به یک آینۀ تسلی‌بخش، خواسته‌هایی را از دل خاک و وجود خود برآورده کند. او می‌خواهد که آرزوهایش به صورتی تبدیل شوند که همچون سرمه در زندگی‌اش ظاهر شوند و او را از ناامیدی بیرون بیاورند. این احساس نشان‌دهندۀ تمایل به بهتر شدن و یافتن آرامش در زندگی است.
بر وهم چیده بودیم دکان خودفروشی
دل آب‌گشت و خون‌شدگل‌رفت و رنگها برد
هوش مصنوعی: در خیال خود، دوستی را همچون یک مغازه باز کرده بودیم، اما دل ما به شدت آسیب دید و اشک‌ها جاری شد، گل‌ها از بین رفتند و رنگ‌های زیبای زندگی محو شد.
نرد خیالبازان افسانهٔ جنون است
آورد ما چه‌:‌آوردگر برد درکجا برد
هوش مصنوعی: بازی خیال‌پردازان، داستانی از جنون است که ما را به کجا می‌برد و در نهایت، آن آورنده این بازی، ما را به کجا خواهد برد.
از جمع تا پریدیم فرق دگر نچیدیم
بی ‌منت آرمیدیم سر رفت و رنج پا برد
هوش مصنوعی: ما از جمع جدا شدیم و دیگر درگیر مشکلات نشدیم. بدون درخواست، آرام گرفتیم و درد و رنج را پشت سر گذاشتیم.
بیل‌ل به وادی عجزکم بود راه مقصود
قاصد پیام حیرت از ما به پیش ما برد
هوش مصنوعی: بیل‌ل به جایی رسید که ناتوانی‌ام مشخص شد و قاصدی که پیام حیرت ما را می‌برد، به مقصد ما نزدیکتر شد.