غزل شمارهٔ ۱۰۵۹
خاکستری نماند ز ما تا هوا برد
دیگر کسی چه صرفه ز تاراج ما برد
نقش مراد مفت حریفی کزین بساط
چون شعله رنگ بازد و داغ وفا برد
آسوده جبههای که درین معبد هوس
چون شمع سجده بر اثر نقش پا برد
آخر به درد و داغگرهگشت پیکرم
صد گوی اشک یک مژه چوگان کجا برد
سیل بنای موج همان زندگی بس است
بگذارتا غبار من آب بقا برد
زبن خاکدان دگر چه برد ناتوان عشق
خود را مگر هلال به پشت دو تا برد
محروم دامن تو غبار نیاز من
صد صبح چاک سینه به دوش هوا برد
چشمی که از غبار دلش نیست عبرتی
یارب که التجا به در توتیا برد
حسن قبول جلوهکمین بهانهایست
کو دل که جای آینه دست دعا برد
زاهد ز سبحه نعل یقینت در آتش است
درکعبه راه دیر گرفتی خدا برد
کو قاصدی که در شکن دام انتظار
پیغامی از تو آرد و ما را ز ما برد
هرکس به دیر وکعبه دلیلش بضاعتی است
بیدل به جز دلیکه نداردکجا برد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خاکستری نماند ز ما تا هوا برد
دیگر کسی چه صرفه ز تاراج ما برد
هوش مصنوعی: هیچ نشانی از ما باقی نمیماند تا زمانی که دوباره باد، دیگران را از ما برباید. کسی چه سودی از غارت ما خواهد برد؟
نقش مراد مفت حریفی کزین بساط
چون شعله رنگ بازد و داغ وفا برد
هوش مصنوعی: نقش آرزو و هدفی که به راحتی به دست آمده، مانند شعلهای است که از این گردونه برمیخیزد و نشان از وفاداری خود را به جا میگذارد.
آسوده جبههای که درین معبد هوس
چون شمع سجده بر اثر نقش پا برد
هوش مصنوعی: آسوده و راحت باش، زیرا در این معبد عشق، مانند شمعی که سجده میکند بر جای پای معشوق، به آرامی و با احترام در کنار او قرار میگیری.
آخر به درد و داغگرهگشت پیکرم
صد گوی اشک یک مژه چوگان کجا برد
هوش مصنوعی: در نهایت، به خاطر درد و رنجی که کشیدم، بدنم به شدت آسیب دیده و مانند این است که چشمی پر از اشک، به سرنوشت من دچار شده است.
سیل بنای موج همان زندگی بس است
بگذارتا غبار من آب بقا برد
هوش مصنوعی: زندگی همانند امواج دریا است و این امواج به راحتی غبارهای من را به سمت آب جاویدان میبرند.
زبن خاکدان دگر چه برد ناتوان عشق
خود را مگر هلال به پشت دو تا برد
هوش مصنوعی: معنای این بیت میتواند به این شکل باشد: از خاک و زمین چه چیزی میتواند به عشق ناتوان خود کمک کند، مگر اینکه هلال ماه بر دوش او بیفتد و یاری اش کند. در واقع، شاعر به بیان ناتوانی و کمبودها در عشق میپردازد و نشان میدهد که تنها زیباییها و عناصر آسمانی میتوانند به عشق کمک کنند.
محروم دامن تو غبار نیاز من
صد صبح چاک سینه به دوش هوا برد
هوش مصنوعی: من به خاطر نیاز به تو، روزها و شبها خودم را عذاب دادهام و غم و درد در دل دارم، اما تو همچنان از من دوری.
چشمی که از غبار دلش نیست عبرتی
یارب که التجا به در توتیا برد
هوش مصنوعی: چشمهایی که به خاطر غم و رنج دل، مه آلوده و غبارآلود هستند، یادت نرود که به درگاه تو دعا و التماس میکنند.
حسن قبول جلوهکمین بهانهایست
کو دل که جای آینه دست دعا برد
هوش مصنوعی: زیبایی محبوب چون عطری دلانگیز است که بهانهای برای دعا کردن در دل انسان ایجاد میکند، مثل آینهای که نشاندهندهی تمایل و عشق درون است.
زاهد ز سبحه نعل یقینت در آتش است
درکعبه راه دیر گرفتی خدا برد
هوش مصنوعی: نماز و عبادت زاهد تنها در ظواهر است و حقیقت ایمانش در آتش امتحان قرار دارد. او باید بداند که راه حق و حقیقت در عمق وجود و دل است و نه تنها در مکانهای خاص، مثل کعبه یا دِیر.
کو قاصدی که در شکن دام انتظار
پیغامی از تو آرد و ما را ز ما برد
هوش مصنوعی: کیست آن فرستادهای که در تلهی انتظار، خبری از تو بیاورد و ما را از خودمان دور کند؟
هرکس به دیر وکعبه دلیلش بضاعتی است
بیدل به جز دلیکه نداردکجا برد
هوش مصنوعی: هر کسی که به مکانهای مقدس مانند دیر و کعبه میرود، دلیلی برای این کار دارد و آن دلیل بستگی به توانایی و دارایی اوست. اما کسی مانند بیدل که دل ندارد، نمیداند کجا باید برود.