گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰۵۴

فسردن از مزاج شعله خاکستر برون آرد
تردد چو نفس سوزد ز خود بستر برون آرد
به اشکی‌ کلفت از دل‌ کی توان بردن که دریا هم
یتیمی مشکل‌ست از طینت‌ گوهر برون آرد
فنا هم مایهٔ هستی‌ست ازآفت مباش ایمن
که چون بگذشتی از مردن قیامت سر برون آرد
به نو میدی در این‌ گلشن چو رنگ امید آن دارم
که افسردن ز پروازم پر افشانتر برون آرد
ز جوش بیخودی صاف است درد آرزوی دل
خوشا آیینه‌ای کز خویش روشنگر برون آرد
غباری از خطش راه نظر می‌زد، ندانستم
که این شمع از پر پروانه‌ها دفتر برون آرد
که‌ می‌دانست پیش از دور خط‌، اعجاز حسن او
که از لعل ترش موج زمرّد سر برون ‌آرد
به‌ گلشن‌ گر بگویم وصف لعل میفروش او
به حسرت شاخ‌ گل از آستین ساغر برون آرد
ندارد شبنم من برگ اظهاری درین ‌گلشن
مگر نومیدیم در رنگ چشم تر برون آرد
به پستی تا بماند شوق جهدی‌ کن‌ که خون ‌گردی
چو آب آیینه‌دار رنگ‌ گردد، پر برون آرد
فریب جاه از بازیچهٔ گردون مخور بیدل
که می‌ترسم سر بی‌مغزی از افسر برون آرد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فسردن از مزاج شعله خاکستر برون آرد
تردد چو نفس سوزد ز خود بستر برون آرد
هوش مصنوعی: وقتی شعله‌ای از دلی آتشین بسوزد، خاکسترش برمی‌خیزد و از این حال، دلی که می‌سوزد، نمی‌تواند در حالت آرامش باقی بماند و در می‌یابد که باید از وضعیت کنونی خود فرار کند.
به اشکی‌ کلفت از دل‌ کی توان بردن که دریا هم
یتیمی مشکل‌ست از طینت‌ گوهر برون آرد
هوش مصنوعی: با اشکی بزرگ و روییده از دل نمی‌توان برآمد، زیرا حتی دریا هم از دل خودش با مشکلات به سختی یتیم می‌شود و نمی‌تواند از عمق وجودش طلا و گوهر افراز کند.
فنا هم مایهٔ هستی‌ست ازآفت مباش ایمن
که چون بگذشتی از مردن قیامت سر برون آرد
هوش مصنوعی: نیستی نیز خود باعث وجود هستی است. از آسیب‌ها و خطرها ایمن نباش، چرا که زمانی که از مرگ عبور کنی، روز قیامت نمایان خواهد شد.
به نو میدی در این‌ گلشن چو رنگ امید آن دارم
که افسردن ز پروازم پر افشانتر برون آرد
هوش مصنوعی: در این باغ، هنگامی که به زندگی جدید می‌نگرم، امیدوارم که این امید باعث شود پروازم به‌طور بیشتری درخشش و زیبایی داشته باشد.
ز جوش بیخودی صاف است درد آرزوی دل
خوشا آیینه‌ای کز خویش روشنگر برون آرد
هوش مصنوعی: از شور و حال بی‌خود شدن، درد دل و آرزو روشن و واضح می‌شود. خوشا به حال آیینه‌ای که می‌تواند حقیقت خود را به نمایش بگذارد و روشنی را از خود ساطع کند.
غباری از خطش راه نظر می‌زد، ندانستم
که این شمع از پر پروانه‌ها دفتر برون آرد
هوش مصنوعی: از خطوطی که مانند غبار در چشم‌ها می‌تابید، نفهمیدم که این شمع چطور می‌تواند دفتر پروانه‌ها را از خود دور کند.
که‌ می‌دانست پیش از دور خط‌، اعجاز حسن او
که از لعل ترش موج زمرّد سر برون ‌آرد
هوش مصنوعی: کسی که می‌دانست قبل از اینکه به دور خط برسد، زیبایی شگفت‌انگیز او را می‌دید که چگونه از لعل تلخ، موجی از زمرّد را بیرون می‌آورد.
به‌ گلشن‌ گر بگویم وصف لعل میفروش او
به حسرت شاخ‌ گل از آستین ساغر برون آرد
هوش مصنوعی: اگر به باغ گلابی بگویم که زیبایی و درخشش جواهرات او را توصیف کند، به طوری که شاخ‌ و برگ‌ های گل به خاطر حسرت آن زیبایی، از آستین لیوان شراب بیرون بیاید.
ندارد شبنم من برگ اظهاری درین ‌گلشن
مگر نومیدیم در رنگ چشم تر برون آرد
هوش مصنوعی: من در این باغ هیچ بویی از خودم ندارم، جز اینکه امیدم در چشمان اشک‌آلود به بیرون می‌آید.
به پستی تا بماند شوق جهدی‌ کن‌ که خون ‌گردی
چو آب آیینه‌دار رنگ‌ گردد، پر برون آرد
هوش مصنوعی: برای اینکه شوق و اشتیاقت را پایدار نگه‌داری، باید تلاش کنی. اگر تلاش نکنی، مانند خونی می‌شوی که در آب مانند یک آینه به رنگ‌هایی تبدیل می‌شود و از بین می‌رود.
فریب جاه از بازیچهٔ گردون مخور بیدل
که می‌ترسم سر بی‌مغزی از افسر برون آرد
هوش مصنوعی: فریب ظاهرسازی دنیا را نخور، زیرا می‌ترسم در اثر سادگی و نادانی، از مقام و منزلت خود بی‌خبر بمانی.

حاشیه ها

1390/12/29 21:02

به پستی تا نماند شوق جهدی‌ کن‌ که خون ‌گردی
چـــو آب آیـــیـــنـــه‌دار رنـــگ‌ گـــردد، پـــر بـــرون آرد

قرار است در مصراع اول برای حرکت از یک جایگاه پست به متعالی چاره جویی شود ....مهمترین نکته در این مصراع کلمه ی( خون )است حضرت بیدل می فرمایند که برای اینکه شوق و اراده تو در جایگاه نازلی قرار نگیرد لازمه آن اینست که به خون مبدل گردی اما چرا خون ...روشن است که باید به دنبال خاصیتی از خون بود که ان خاصیت جوابگوی حرکت از حضیض به اوج باشد همه ما می دانیم که از خصوصیات دینامیک خون حاصیت جهندگی آنست و حضرت بیدل می فرمایند اگر طالب آن هستی که از مقام پست به اوج برسی باید قدرت جهندگی و پرواز را در خود بارور کنی از این رو می فرمایند باید همچون خون باشی
اما قسمت زیبای کار در مصرع دوم است حضرت بیدل در مصراع دوم به دنبال مثالی است که جوابگوی مدعای مصراع اول باشد مثلی که هم تصویر گر پرواز باشد و هم جهدی که منجر به پرواز شده است
همه ی ما می دانیم که قسمت اعظم خون از آب تشکیل شده است و لی خون کجا و آب کجا.... آب برای اینکه به خون تبدیل شود باید یک پروسه ی طولانی را طی کند حضرت بیدل در مصرع دوم فرمو ده است آب برای اینکه به خون تبدیل شود و همان خاصیت جهندگیش را داشته باشد باید آیینه دار رنگ شود آیینه دار رنگ شدن یعنی دارا بودن خواص خون و رنگ اشاره است به قرمزی خون است(خاصیت بصری خون) به طور واضحترآب آیینه دار رنگ گردد یعنی آب لیاقت و استعداد بروز خاصیتهای خون را داشته باشد
پس معنی روان بیت در نهایت این خواهد شد:
به پستی تا نماند شوق جهدی‌ کن‌ که خون ‌گردی
چـــو آب آیـــیـــنـــه‌دار رنـــگ‌ گـــردد، پـــر بـــرون آرد
برای اینکه در سطح تازلی از موقعیت نباشی کوشش کن تا به خون تبدیل گردی (قدرت پرش داشته باشی)
مثل آبی که تمایل واقعیش حرکت به سمت پایین است ولی با ریاضت و تلاش، به خون تبدیل می شود( (آیینه دار رنگ شدن= لیاقت و استعداد بروز خاصیتهای خون را پیدا کردن) در ادامه همین روند است که آب می تواند قدرت جهندگی داشته باشد و متعالی شود
دوستان به ندرت پیش می آید که حضرت بیدل نازک بینی های شاعرانه اش را با اسلوب های ریاضی وار زیور نبندد از این رو قبل از هر شرحی باید به دنبال کشف روابط مصرا عها بود این بار نمی گویم همین تا باب برای گفنگوی بیشتر باز باشد
رضا کرمی
rezakaramy.persianblog.ir/