غزل شمارهٔ ۱۰۵۲
گر آن خروش جهان یکتا سری به این انجمن برآرد
جنونی انشا کند تحیر که عالمی را ز من برآرد
خیال هر چند پر فشاند ز عالم دل برون نراند
چه ممکن است اینکه سعی وحشت به غربتم از وطن برآرد
نرست تخمی در این گلستان که نوبهاری نکرد سامان
هوای رنگ گلت ز خاکم اگر برآرد چمن برآرد
ندارد از طبع ما فسردن به غیر پرواز پیش بردن
که رنگ عاشق چو پیکر صبح پری به قدر شکن برآرد
ز پهلوی جذبهٔ محبت قویست امید ناتوانان
سزد که چون اشک دلو ما هم ز چاه غم بیرسن برآرد
دل ستمدیده عمرها شد ندارد از سوختن رهایی
به لغزش اشککاش خود را چو شمع از این انجمن برآرد
ز خاکسار وفا نبالد غبار هنگامهٔ تعین
دلیل صبح قیامت است این که مرد سر از کفن برآرد
به این سر و برگ مغتنم گیر ترک اندیشهٔ فضولی
مباد چون بخیه خودنمایی سرت ز دلق کهن برآرد
تجرد اضطرار رنگی ندارد از اعتبار همّت
چه حیرت است اینکه حیز خود را ز جرگهٔ مرد و زن برآرد
قدم.به آهنگکین فشردن ز عافیت نیست صرفه بردن
تفنگ قالب تهی نماید دمیکه دود از دهن برآرد
دماغ اهل صفا نچیند بساط انداز خودستایی
سحر محال است اگر نفس را به دستگاه سخن برآرد
غبار اسباب چند پوشد صفای آیینهٔ تجرد
کجاست عریانیی که ما را ز خجلت پیرهن برآرد
به آن صفا بیختهست رنگم که مانی کارگاه فطرت
قلم به آیینه پاک سازد دمی که تصویر من برآرد
نفس به صد یاس میگدازم دگر ز حالم مپرس بیدل
چو شمع رحم است بر اسیریکه مرگش از سوختن برآرد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر آن خروش جهان یکتا سری به این انجمن برآرد
جنونی انشا کند تحیر که عالمی را ز من برآرد
هوش مصنوعی: اگر صدای عظیم و بینظیر جهان یک بار به این جمع توجه کند، جنونی پدید میآورد که حیرتی برای جهانیان ایجاد میکند و آنها را از من دور میسازد.
خیال هر چند پر فشاند ز عالم دل برون نراند
چه ممکن است اینکه سعی وحشت به غربتم از وطن برآرد
هوش مصنوعی: اگرچه خیال به شدت بر دل تأثیر میگذارد و احساسات را تحریک میکند، اما نمیتواند آن را از دنیای واقعی جدا کند. آنچه ممکن نیست این است که تلاش برای فرار از ترس و ناامنی باعث شود که به دور از وطن و مکانهای آشنا به حالت آرامش برسیم.
نرست تخمی در این گلستان که نوبهاری نکرد سامان
هوای رنگ گلت ز خاکم اگر برآرد چمن برآرد
هوش مصنوعی: در این گلستان، تخمی جوانه نزده که بهار تازهای به وجود نیاورد. اگر گلی از خاک برآید، تنها چمن میتواند آن را به دنیا بیاورد.
ندارد از طبع ما فسردن به غیر پرواز پیش بردن
که رنگ عاشق چو پیکر صبح پری به قدر شکن برآرد
هوش مصنوعی: ما از ویژگیهای روحی خود نمیتوانیم به جز پرواز و اوج گرفتن، به کاری دیگر بپردازیم؛ زیرا عشق و احساسات ما همچون صبحی روشن و زیبا هستند که با هر شکست و ناراحتی، به اندازهای که نیاز است، دوباره سرشار از زیبایی و شگفتی میشوند.
ز پهلوی جذبهٔ محبت قویست امید ناتوانان
سزد که چون اشک دلو ما هم ز چاه غم بیرسن برآرد
هوش مصنوعی: محبت به اندازهای قوی است که حتی ناتوانان هم میتوانند به آن امید داشته باشند. مانند اشکی که از دل ما به خاطر غم در چاه میریزد، میتواند بالا بیاید و ما را به راحتی برساند.
دل ستمدیده عمرها شد ندارد از سوختن رهایی
به لغزش اشککاش خود را چو شمع از این انجمن برآرد
هوش مصنوعی: دل زخمدیده، سالها در درد و رنج بوده و از سوختن و رنج بردن رهایی ندارد. مانند شمعی که در این محفل میسوزد، اگر اشکها نازکی و لغزش خود را بر خود ببیند، میتواند خود را از این جمع جدا کند.
ز خاکسار وفا نبالد غبار هنگامهٔ تعین
دلیل صبح قیامت است این که مرد سر از کفن برآرد
هوش مصنوعی: این جمله به ما میگوید که وفای یک انسان از خاکی و بیاعتباری او بهجوش میآید و این نشاندهندهٔ روز قیامت است که در آن انسانها از حالت خاموشی و ضعف خود بیرون میآیند و به زندگی دوباره و حیات نو دست مییابند.
به این سر و برگ مغتنم گیر ترک اندیشهٔ فضولی
مباد چون بخیه خودنمایی سرت ز دلق کهن برآرد
هوش مصنوعی: به این زیبایی و ظرافت اهمیت بده و اجازه نده که به فکر کارهای بیهوده و بیفایده بیفتی، زیرا مانند دوختی که از زیر پارچه بیرون آمده، زیبایی تو از لباسی کهنه به نمایش درمیآید.
تجرد اضطرار رنگی ندارد از اعتبار همّت
چه حیرت است اینکه حیز خود را ز جرگهٔ مرد و زن برآرد
هوش مصنوعی: دوران سختی و نیاز، تأثیری بر مقام و ارزش انسان ندارد. چه تعجبی دارد اگر کسی به خاطر ویژگیهای خود، از جمعیت مردان و زنان جدا شود و برتر از آنان قرار گیرد؟
قدم.به آهنگکین فشردن ز عافیت نیست صرفه بردن
تفنگ قالب تهی نماید دمیکه دود از دهن برآرد
هوش مصنوعی: در این شعر، اشاره به این است که وقتی انسان به سمت انتقام و کینهورزی قدم برمیدارد، دیگر نمیتواند به آرامش و آسایش دست یابد. در چنین حالتی، حتی اگر از وسایل جنگی و قدرت بهرهبرداری کند، در واقع خودش را در معرض خطر و زوال قرار داده است، زیرا وقتی خشم و کینه به اوج میرسد، ممکن است عواقب ناگواری به دنبال داشته باشد. به عبارت دیگر، اعتیاد به کینهوری، زندگی را به خطر میاندازد و انسان را از درک صحیح و آرامش دور میکند.
دماغ اهل صفا نچیند بساط انداز خودستایی
سحر محال است اگر نفس را به دستگاه سخن برآرد
هوش مصنوعی: افراد با دلهای پاک و خالص نمیتوانند با خودستایی و نمایش خود را در جلوهگری بزنند؛ زیرا اگر نفس انسانی به هنر سخن و بیان برسد، این کار محال و غیرممکن است.
غبار اسباب چند پوشد صفای آیینهٔ تجرد
کجاست عریانیی که ما را ز خجلت پیرهن برآرد
هوش مصنوعی: آلودگی و تنشهای زندگی چگونه میتواند زیبایی و پاکی روح را پنهان کند؟ کجاست حالت بدون تزویر و خودنمایی که ما را از شرم و خجالت وادار به کنار گذاشتن ظاهر فریبندهمان کند؟
به آن صفا بیختهست رنگم که مانی کارگاه فطرت
قلم به آیینه پاک سازد دمی که تصویر من برآرد
هوش مصنوعی: رنگ من به آن پاکیزگی آمیخته است که مانی، هنرمند خلق، میتواند با قلم خود در آینهای لطیف تصویر من را به تصویر بکشد.
نفس به صد یاس میگدازم دگر ز حالم مپرس بیدل
چو شمع رحم است بر اسیریکه مرگش از سوختن برآرد
هوش مصنوعی: من با ناراحتی و غم فراوان دست و پنجه نرم میکنم، اما دیگر از حال و روزم نپرس. بیدل، مانند شمعی که در حال ذوب شدن است، بر حال کسی که در آتش عشق سوخته، دلسوزی میکند؛ چراکه مرگ او ناشی از این سوختن است.