گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰۵۰

نقشم‌کسی از سعی چه فرهنگ برآرد
نقاش مگر از صدفش رنگ برآرد
عمری‌ست که با کلفت دل می‌روم از خویش
خود را چه‌قدر آینه با زنگ برآرد
صد شام ابد طی شد و صد صبح ازل رفت
تا یاس زخویشم دو سه فرسنگ برآرد
پهلو خور هنگامهٔ صحبت نتوان زیست
زبن انجمنم‌کاش دل تنک برآرد
در رهن خلشهای نفس فرصت هستی است
تیرتوکس از دل به چه آهنگ برآرد
تفریح دماغ تو و من درخور وهم است
زبن نسخه محال است‌کسی بنگ برآرد
با دامن اگر عیب تک و تاز نپوشی
عجز تو چه خارا از قدم لنگ برآرد
زین بار که من می‌کشم از کلفت هستی
سنگینی نامم ز نگین سنگ برآرد
آیینهٔ او محرمی وصل ندارد
حیرانی از این بیش که را دنگ برآرد؟
آه این دل مایوس نشاطم نپسندید
کو غنچه که واگردد و گلرنگ برآرد
بیدل‌، به‌کف خاک‌، قناعت کن و خوش باش
تا گرد هوا گیر تو اورنگ برآرد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نقشم‌کسی از سعی چه فرهنگ برآرد
نقاش مگر از صدفش رنگ برآرد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند به‌سختی تلاش کند و از خود چیزی بسازد، مگر این‌که همانند نقاشی که برای خلق اثرش از رنگ‌های ویژه‌ای استفاده می‌کند، از منابع و تجربیات خود بهره ببرد.
عمری‌ست که با کلفت دل می‌روم از خویش
خود را چه‌قدر آینه با زنگ برآرد
هوش مصنوعی: مدتی است که من با سختی و درد دل به سفر می‌روم، اما در این مسیر، به خودم نمی‌پردازم و روح و وجودم تحت تأثیر زنگارها و مشکلات قرار گرفته است.
صد شام ابد طی شد و صد صبح ازل رفت
تا یاس زخویشم دو سه فرسنگ برآرد
هوش مصنوعی: مدت زمان زیادی سپری شده و صبح‌های نخستین نیز گذشته است، اما هنوز هم امید دارم که یاس از دل من فاصله بگیرد و به زیبایی‌ها نزدیک شود.
پهلو خور هنگامهٔ صحبت نتوان زیست
زبن انجمنم‌کاش دل تنک برآرد
هوش مصنوعی: در زمان گفت‌وگو با جمع نمی‌توان در آرامش ماند، ای کاش قلب تنگم به صدا درآید و احساساتم را بیان کند.
در رهن خلشهای نفس فرصت هستی است
تیرتوکس از دل به چه آهنگ برآرد
هوش مصنوعی: این بیت به ما می‌گوید که در زندگی، انسان در تلاش برای برآوردن خواسته‌ها و آرزوهای خود است. اما گاهی احساسات و تمایلات درونی او مانع از پیشرفت می‌شود. در این راستا، باید به دقت توجه کنیم که چگونه می‌توانیم از این احساسات عبور کنیم و به هدف‌هایمان نزدیک شویم. به عبارت دیگر، برای رسیدن به خواسته‌های واقعی‌مان، باید خود را درک کنیم و با چالش‌ها مواجه شویم.
تفریح دماغ تو و من درخور وهم است
زبن نسخه محال است‌کسی بنگ برآرد
هوش مصنوعی: سرگرمی و خوشی ما فقط در خیال می‌گنجد، زیرا هرگونه اقدامی برای به دست آوردن آن غیرممکن است و کسی نمی‌تواند به آن دست یابد.
با دامن اگر عیب تک و تاز نپوشی
عجز تو چه خارا از قدم لنگ برآرد
هوش مصنوعی: اگر با تلاش و کوشش خود نتوانی عیب و نقیصه‌ای را پنهان کنی، ضعف و ناتوانی‌ات تنها با یک قدم لنگی از تو نمایان خواهد شد.
زین بار که من می‌کشم از کلفت هستی
سنگینی نامم ز نگین سنگ برآرد
هوش مصنوعی: از این پس که من از سختی‌های زندگی عبور می‌کنم، سنگینی نامم چون نگینی از سنگ، بر دوش من احساس می‌شود.
آیینهٔ او محرمی وصل ندارد
حیرانی از این بیش که را دنگ برآرد؟
هوش مصنوعی: آیینهٔ او، نشان دهنده‌ی حقیقتی است که هیچ ارتباطی با وصل و پیوند ندارد. حیرت و سردرگمی فراتر از این است که بخواهد شوق یا صدایی را به خود جلب کند.
آه این دل مایوس نشاطم نپسندید
کو غنچه که واگردد و گلرنگ برآرد
هوش مصنوعی: این دل ناامید، شادابی و سرزندگی‌ام را نمی‌پسندد؛ کجا آن غنچه‌ای که باز شود و گل رنگارنگی به بار آورد؟
بیدل‌، به‌کف خاک‌، قناعت کن و خوش باش
تا گرد هوا گیر تو اورنگ برآرد
هوش مصنوعی: ای بیدل، از زندگی ساده و بی‌زیاده‌خواهی راضی باش و شاد زندگی کن، تا زمانی که دنیا تو را در آغوش خود گیرد، این آرامش به تو هدیه خواهد داد.