غزل شمارهٔ ۱۰۳۵
هرجا نفسی هست ز هستی گله دارد
دیوانه و هشیار همین سلسله دارد
پیچیده به پای طلبم دامن دشتی
کز آبله صد ریگ روان قافله دارد
معذورم اگر طاقت رفتار ندارم
چون شمع ز سر تا قدمم آبله دارد
بیتابی دل سنگ ره بیخبریهاست
از وضع جرس قافلهٔ ما گله دارد
بیگانهٔ کیفیت غیب است شهادت
چندان که زبان تو ز دل فاصله دارد
محملکش تسلیم ز خود رفتن اشکیم
این قافله یک لغزش پا راحله دارد
در وادی فرصت سر و برگ قدمی نیست
دل میرود و دست فسوس آبله دارد
بر وحشت ما خرده مگیرید که عاشق
چون اشک همین یک دل بیحوصله دارد
یکچند تو هم خانه بهدوشمن و ما باش
آفاق در آواز جرس قافله دارد
دردسر گل چند دهد نالهٔ بلبل
بیدل غزل ما نشنیدن صله دارد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هرجا نفسی هست ز هستی گله دارد
دیوانه و هشیار همین سلسله دارد
هوش مصنوعی: هر جایی که زندگی و موجودی وجود دارد، چه دیوانه و چه آدمهای عاقل، همگی درگیری و شکایت از مشکلات و چالشهای وجودی دارند. این موضوع برای همه به شکل یک زنجیره ادامه دارد.
پیچیده به پای طلبم دامن دشتی
کز آبله صد ریگ روان قافله دارد
هوش مصنوعی: تنیده به پای خواستهام دامن دشت وسیعی است که از تعداد زیاد سنگریزهها، قافلهایی در حال عبور دارد.
معذورم اگر طاقت رفتار ندارم
چون شمع ز سر تا قدمم آبله دارد
هوش مصنوعی: من معذورم اگر توان تحمل رفتار تو را ندارم، زیرا مانند شمع، از سر تا پا، زخمها و آسیبهای زیادی دارم.
بیتابی دل سنگ ره بیخبریهاست
از وضع جرس قافلهٔ ما گله دارد
هوش مصنوعی: دل سنگی من از بیخبری و عدم آگاهی از وضعیت قافلهام در رنج و ناآرامی است.
بیگانهٔ کیفیت غیب است شهادت
چندان که زبان تو ز دل فاصله دارد
هوش مصنوعی: غیبت و رازها از آن کسانی است که با دل و درون خود ارتباط دارند، به اندازهای که اگر زبان از دل فاصله بگیرد، نمیتواند از حقیقت خبری دهد.
محملکش تسلیم ز خود رفتن اشکیم
این قافله یک لغزش پا راحله دارد
هوش مصنوعی: کاروانی که در مسیر خودحرکت میکند، حتی اگر یک لغزش در راه داشته باشد، میتواند به خاطر اشتباهات کوچک دچار مشکلات بزرگتری شود. در واقع، ما هیچگاه نباید آرامش و تسلیم شدن خود را فراموش کنیم، زیرا کوچکترین اشتباه میتواند عواقب جدی به همراه داشته باشد.
در وادی فرصت سر و برگ قدمی نیست
دل میرود و دست فسوس آبله دارد
هوش مصنوعی: در مسیر فرصت، هیچ نشانهای از سر و سامان وجود ندارد؛ دل در این راه میتپد و دست به خاطر دلیل و مشکل دچار آسیب و زخم است.
بر وحشت ما خرده مگیرید که عاشق
چون اشک همین یک دل بیحوصله دارد
هوش مصنوعی: به احساسات ما خرده نگیرید، چون عشق مانند اشک است و ما فقط یک دل داریم که نمیتواند ساکت و آرام بماند.
یکچند تو هم خانه بهدوشمن و ما باش
آفاق در آواز جرس قافله دارد
هوش مصنوعی: مدتی هم تو با من و ما همراه باش، زیرا دنیای بیرون صدای کاروان را شنیده است.
دردسر گل چند دهد نالهٔ بلبل
بیدل غزل ما نشنیدن صله دارد
هوش مصنوعی: بلبل غمگین، نالههایش را به خاطر درد و رنج گلهام میزند. اما نادیدهگرفتن غزل ما، به نوعی هزینهای دارد.