غزل شمارهٔ ۱۰۳۰
پر افشاندهام با اوج عنقا گفتگو دارد
غبار رفته از خود با ثریا گفتگو دارد
زبان سبزه زان خط دلافزا گفتگو دارد
دهان غنچه زان لعل شکرخا گفتگو دارد
در آن محفلکه حیرت ترجمان راز دل باشد
خموشی دارد اظهاری که گویا گفتگو دارد
ندارد کوتهی در هیچ حال افسانهٔ عاشق
فغان گر لب فرو بندد تمنا گفتگو دارد
خروشم درغمت با شور محشرمیزند پهلو
سرشکمبیرختبا جوشدریا گفتگو دارد
به چشم سرمهآلودت چه جای نسبت نرگس
ز کوریهاست هر کس تا به اینجا گفتگو دارد
تو خواهی شور عالم گو و خواهی اضطراب دل
همان یک معنی شوق اینقدرها گفتگو دارد
بروناز ساز وحدت نیست این کثرتنوایی ها
زبان موج هم در کام دریا گفتوگو دارد
ز سر تا پای ساغر یک دهن خمیازه میبینم
ز حرف لعل میگون که مینا گفتگو دارد
لب شوخی که جوش خضر دارد خط مشکینش
چو آید در تبسم با مسیحا گفتگو دارد
ز آهنگ گداز دل مباش ای بیخبر غافل
زبان شمع خاموش است اما گفتگو دارد
کلاهآرای تسلیمم نمیزیبد غرور از من
سر افتاده با نقش کف پا گفتگو دارد
غبار گردش چشمیست سر تا پای ما بیدل
زبان در سرمه گیرد هر که با ما گفتگو دارد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پر افشاندهام با اوج عنقا گفتگو دارد
غبار رفته از خود با ثریا گفتگو دارد
هوش مصنوعی: من با اوج و بلندی خود به گفتگو نشستهام و غبار به جا مانده از خودم نیز با ستارههای بلند آسمان در حال صحبت کردن است.
زبان سبزه زان خط دلافزا گفتگو دارد
دهان غنچه زان لعل شکرخا گفتگو دارد
هوش مصنوعی: زبان سبزه به خاطر زیبایی و طراوتش، سخن از دلافزا و دلنشینی میگوید، و دهان غنچه به خاطر لعل و شکرین بودنش، سخن از لطافت و شیرینی دارد.
در آن محفلکه حیرت ترجمان راز دل باشد
خموشی دارد اظهاری که گویا گفتگو دارد
هوش مصنوعی: در جمعی که در آن، رازهای دل به خوبی بیان میشود، سکوت خود نوعی بیان و گفتگو به شمار میآید.
ندارد کوتهی در هیچ حال افسانهٔ عاشق
فغان گر لب فرو بندد تمنا گفتگو دارد
هوش مصنوعی: در هیچ شرایطی داستان عاشق کم نیست؛ حتی اگر عاشق سکوت کند، خواستههای او همچنان میتواند صحبت کند.
خروشم درغمت با شور محشرمیزند پهلو
سرشکمبیرختبا جوشدریا گفتگو دارد
هوش مصنوعی: روزهای غم و اندوه من به قدری پرشور و هیجان است که صدای نالهام به مانند طغیان دریا به گوش میرسد و به نظر میرسد که با خروش آب گفتگو میکند. در این حال چشمانم بینهایت افسرده و بیروح است.
به چشم سرمهآلودت چه جای نسبت نرگس
ز کوریهاست هر کس تا به اینجا گفتگو دارد
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و شگفتانگیز تو به حدی است که نمیتوان آنها را با نرگسهای کور مقایسه کرد. هر کسی که تا این حد به این موضوع فکر کند، کاملاً متوجه این تفاوت میشود.
تو خواهی شور عالم گو و خواهی اضطراب دل
همان یک معنی شوق اینقدرها گفتگو دارد
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، میتوانی درباره هیجان و شور زندگی صحبت کنی یا از دلواپسیها و عواطف درونت بگویی. در واقع، همین یک احساس عاشقانه، اینقدر حرف و حدیث دارد که نمیتوان به سادگی از آن گذشت.
بروناز ساز وحدت نیست این کثرتنوایی ها
زبان موج هم در کام دریا گفتوگو دارد
هوش مصنوعی: خارج از آهنگ یگانگی، این تنوع صداها وجود ندارد. حتی زبان موج نیز در دهان دریا با آن صحبت میکند.
ز سر تا پای ساغر یک دهن خمیازه میبینم
ز حرف لعل میگون که مینا گفتگو دارد
هوش مصنوعی: از ابتدا تا انتهای جام، چنان میبینم که انگار ساغر در حال کشیدن یک خمیازه است و این وضعیت نشاندهندهی گفتگو و ارتباط مینا با گفتار و زیبایی لعل هست.
لب شوخی که جوش خضر دارد خط مشکینش
چو آید در تبسم با مسیحا گفتگو دارد
هوش مصنوعی: لبهای شوخی او مانند جوشهای خضر، زیبا و خاص هستند و زمانی که لبخند میزند، گویی با مسیحا صحبت میکند و این لبخندش جاذبهای خاص دارد.
ز آهنگ گداز دل مباش ای بیخبر غافل
زبان شمع خاموش است اما گفتگو دارد
هوش مصنوعی: ای بیخبر، از آهنگ دل که در حال ذوب شدن است، غافل مباش. هرچند زبان شمع خاموش است، اما میتواند سخن بگوید و اظهاراتی داشته باشد.
کلاهآرای تسلیمم نمیزیبد غرور از من
سر افتاده با نقش کف پا گفتگو دارد
هوش مصنوعی: من در برابر شرایط زندگی به راحتی تسلیم میشوم و دیگر نباید به غرور خود اهمیت دهم؛ در واقع، حالتی از تواضع و افتادگی پیدا کردهام که با نشانههای کوچکی از زندگی، مانند رد پای خود، صحبت میکنم.
غبار گردش چشمیست سر تا پای ما بیدل
زبان در سرمه گیرد هر که با ما گفتگو دارد
هوش مصنوعی: غبار حاصل از نگاه کسی که به ما مینگرد، تمام وجود ما را در بر گرفته است. هر کسی که با ما صحبت کند، زبانش در دل ما جا میگیرد و تحت تأثیر قرار میگیرد.