گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰۲۵

قدح، می بر ‌کف است‌ و شمع‌، گل در آستین دارد
در این محفل عرق می‌پرورد هر کس جبین دارد
به ذوق سربلندی‌ها تلاش خاکساری کن
نهال این چمن گر ریشه دارد در زمین دارد
به جمعیت فریب این چمن خوردم ندانستم
که در هر غنچه توفان پریشانی کمین دارد
نفس تا در جگر باقی‌ست از آفت نی‌ام ایمن
که چون نی استخوانم چشم بد در آستین دارد
ندیدم فارغ از وحشت اگر خواری وگر عزت
ز در تا بام این ویرانه یکسر حکم زین دارد
گره در طبع نی هرچند افزون ناله رعناتر
کمند ما رسایی در خور سامان چین دارد
لب او را همین خط نیست منشور مسیحایی
چنین صد معجز آن سحرآفرین در آستین دارد
ندیدم از خجالت خویش را تا چشم واکردم
درین دریا حبابم طرفه وضعی شرمگین دارد
سزاوار خطایی هم نی‌ام از ننگ بیقدری
به حالم نسبت نفرین‌، غرور آفرین دارد
رهایی نیست ما را از فلک بی‌خاک گردیدن
به هرجا دانه‌ای هست آسیا زیر نگین دارد
به دوش سجده از خود می‌روم تا آستان او
به رنگ سایه جهد عاجزان پا از جبین دارد
سرشکم‌، دود آهم‌، شعله‌ام‌، داغ دلم بیدل
چو شمع‌از حاصل‌هستی‌سراپایم همین دارد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قدح، می بر ‌کف است‌ و شمع‌، گل در آستین دارد
در این محفل عرق می‌پرورد هر کس جبین دارد
هوش مصنوعی: جام شراب در دست است و شمع، گل را در آستین پنهان کرده است. در این مجلس، هر کسی که پیشانی‌اش عرق می‌کند، در حال نوشیدن است.
به ذوق سربلندی‌ها تلاش خاکساری کن
نهال این چمن گر ریشه دارد در زمین دارد
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن افتخار و سربلندی، باید با فروتنی و ادب تلاش کنیم، زیرا اگر این نهال (شکوفایی و رشد) ریشه قوی در زمین داشته باشد، به خوبی رشد خواهد کرد.
به جمعیت فریب این چمن خوردم ندانستم
که در هر غنچه توفان پریشانی کمین دارد
هوش مصنوعی: در میان زیبایی‌های این گلزار، فریب جمعیت آن را خوردم و ندانستم که در هر گل، ناامیدی و بی‌نظمی در انتظار است.
نفس تا در جگر باقی‌ست از آفت نی‌ام ایمن
که چون نی استخوانم چشم بد در آستین دارد
هوش مصنوعی: تا زمانی که نفس در وجودم هست و از زندگی برخوردارم، از آسیب‌ها در امانم. اما وقتی که نفس از من برود، آن‌گاه آسیب و بدی به سراغم خواهد آمد و مانند نی که درونش خالی است، من هم آسیب‌پذیر می‌شوم.
ندیدم فارغ از وحشت اگر خواری وگر عزت
ز در تا بام این ویرانه یکسر حکم زین دارد
هوش مصنوعی: من هرگز کسی را ندیده‌ام که از ترس و وحشت دور باشد. اگر در موقعیتی حقیر باشد یا عزت و بزرگی داشته باشد، در هر حال از در این ویرانه، سرانجام این حکمت را درک می‌کند.
گره در طبع نی هرچند افزون ناله رعناتر
کمند ما رسایی در خور سامان چین دارد
هوش مصنوعی: هرچند در طبیعت ناله و درد و شوق فراوانی وجود دارد، اما با زیبایی و جذابیت ما، توانایی بیشتری در آراستن و ساماندهی اوضاع داریم.
لب او را همین خط نیست منشور مسیحایی
چنین صد معجز آن سحرآفرین در آستین دارد
هوش مصنوعی: لب او خطوطی ندارد، اما این لب مانند منشور مسیحایی، صد معجزه و جادو در خود نهفته دارد.
ندیدم از خجالت خویش را تا چشم واکردم
درین دریا حبابم طرفه وضعی شرمگین دارد
هوش مصنوعی: وقتی که چشمم را باز کردم، خجالت باعث شده بود که نتوانم خودم را ببینم. در این دریا، مثل حبابی هستم که وضعیتی شرم‌آور دارد.
سزاوار خطایی هم نی‌ام از ننگ بیقدری
به حالم نسبت نفرین‌، غرور آفرین دارد
هوش مصنوعی: من در برابر اشتباهی که مرتکب شده‌ام سزاوار نیستم، اما به خاطر عدم ارزشمندی‌ام، به حالتی رسیده‌ام که نفرین و غرور، هر دو به من نسبت داده می‌شود.
رهایی نیست ما را از فلک بی‌خاک گردیدن
به هرجا دانه‌ای هست آسیا زیر نگین دارد
هوش مصنوعی: ما از چرخ فلک و سرنوشت خود نمی‌توانیم رهایی پیدا کنیم. در هر کجا که دانه‌ای وجود دارد، آسیا نسبت به آن تسلط و حکومت دارد.
به دوش سجده از خود می‌روم تا آستان او
به رنگ سایه جهد عاجزان پا از جبین دارد
هوش مصنوعی: من با خضوع و سجده از خودم فاصله می‌گیرم و به سوی بارگاه او می‌روم، در حالی که به رنگ سایه است و افراد ناتوان پایشان را از روی جبین برمی‌دارند.
سرشکم‌، دود آهم‌، شعله‌ام‌، داغ دلم بیدل
چو شمع‌از حاصل‌هستی‌سراپایم همین دارد
هوش مصنوعی: آب چشم من، دود آه من، شعله وجودم و داغ دل من، مانند شمع بیدل، همه‌ی وجودم از همین احساسات پر است.