غزل شمارهٔ ۱۰۲۲
نفس به غیر تک و پوی باطلی که ندارد
دگرکجا بردم جز به منزلیکه ندارد
به باد هرزهدوی داد خاک مزرع راحت
دماغ سوخته خرمن ز حاصلی که ندارد
به یک دو قطرهکهگوهر دمانده است تأمل
محیط خفته در آغوش ساحلیکه ندارد
بپوش دیده و بگذر که گرد دشت تعلق
هزار ناقه نشاندهست در گلی که ندارد
بهارگلشن امکان ز ساز و برک شکفتن
همین شکستن رنگ است مشکلیکه ندارد
عرق ذخیره نماید به بارگاهکریمان
زبان جرات اظهار سایلی که ندارد
به غیرتهمت خونیکه نیست در رک بسمل
چه بست وهم به دامان قاتلیکه ندارد
در این رباط کهن خواب ناز برده جهان را
به زبر سایهٔ دیوار مایلی که ندارد
غبار شیشه ز مردم نهفته است پری را
مپوش چشم ز لیلی به محملیکه ندارد
هزار آینه بر سنگ زد غرور تعین
جهان به خود طرف است از مقابلیکه ندارد
نفسگداخت دویدن، به باد رفت نپیدن
خیال پا نکشید آخر از گلی که ندارد
به جز جنون چه فروزد چراغ فطرت انسان
به خلوتیکه ندیده است و محفلیکه ندارد
غم محبت و داغ وفا ورنج تمنا
چها نمیکشد این بیدل از دلی که ندارد
غزل شمارهٔ ۱۰۲۱: بهار صبح نفس زین دو دم بقا که نداردغزل شمارهٔ ۱۰۲۳: غبار ما به جز این پر شکستنیکه ندارد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نفس به غیر تک و پوی باطلی که ندارد
دگرکجا بردم جز به منزلیکه ندارد
هوش مصنوعی: زندگی بدون تلاش و حرکت هیچ ارزشی ندارد، پس من کجا میتوانم بروم جز به جایی که هیچ چیز معنا ندارد؟
به باد هرزهدوی داد خاک مزرع راحت
دماغ سوخته خرمن ز حاصلی که ندارد
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر وضعیت دشوار و نامطلوبی اشاره دارد که در آن تلاش و زحمت برای به دست آوردن محصول به نتیجهای نمیرسد. در واقع، انسانی را توصیف میکند که به خاطر تلاشهای بیهودهاش، از شرایط نامناسب رنج میبرد و محصولی که هیچگاه به دست نیاورده، باعث ناامیدی و غم او شده است. لذا، همه تلاشی که کرده، در نهایت به باد رفته و نتیجهای حاصل نشده است.
به یک دو قطرهکهگوهر دمانده است تأمل
محیط خفته در آغوش ساحلیکه ندارد
هوش مصنوعی: توجه به چند قطره از گوهر، نشاندهنده درکی عمیق از زیبایی و ارزش است. این تمرکز میتواند به ما یادآوری کند که حتی در میان محیطی آرام و ساکت، فرصتی برای کشف و درک وجود دارد، حتی اگر آن محیط نتواند ما را به طور کامل در آغوش بگیرد.
بپوش دیده و بگذر که گرد دشت تعلق
هزار ناقه نشاندهست در گلی که ندارد
هوش مصنوعی: چشمهایت را ببند و از کنار آن بگذر، زیرا در دشت عشق هزاران نشانه و اثر از شترهایی وجود دارد که بر گلی نشستهاند که هیچچیز ندارد.
بهارگلشن امکان ز ساز و برک شکفتن
همین شکستن رنگ است مشکلیکه ندارد
هوش مصنوعی: بهار و شکوفایی گلها در طبیعت به این دلیل است که تغییر رنگ و دگرگونی، یک پدیده طبیعی و آسان است که هیچ دشواری ندارد.
عرق ذخیره نماید به بارگاهکریمان
زبان جرات اظهار سایلی که ندارد
هوش مصنوعی: هرکس در حضور بزرگواران و کریمان، خود را محتاج و نیازمند نمیداند و نمیتواند زبان به درخواست بگشاید، باید از عرق و زحمت خود بگوید و ذخیرهاش را به نمایش بگذارد.
به غیرتهمت خونیکه نیست در رک بسمل
چه بست وهم به دامان قاتلیکه ندارد
هوش مصنوعی: اگر به غیرت من نگاه کنی، میبینی که هیچ خون بیگناهی در رکاب من نیست، چطور میتوانم در دامان قاتلی بیفتد که هیچ رحم و مروتی ندارد؟
در این رباط کهن خواب ناز برده جهان را
به زبر سایهٔ دیوار مایلی که ندارد
هوش مصنوعی: در این کاروانسرای قدیمی، جهان در خواب و بیخبری به سر میبرد و سایهٔ دیوار آن، هیچگونه جذبیتی برای کسی ندارد.
غبار شیشه ز مردم نهفته است پری را
مپوش چشم ز لیلی به محملیکه ندارد
هوش مصنوعی: اکنون غبار غم و اندوه در چهره ی آدمها پنهان شده است. ای پری، چشمانت را به لیلی مپوشان که او در جایگاهی است که هیچ چیز ندارد.
هزار آینه بر سنگ زد غرور تعین
جهان به خود طرف است از مقابلیکه ندارد
هوش مصنوعی: هزار آینه به سنگ خورد و شکسته شد؛ اما این دنیا به خاطر بزرگیاش، از هیچ چیزی احساس کمبود نمیکند.
نفسگداخت دویدن، به باد رفت نپیدن
خیال پا نکشید آخر از گلی که ندارد
هوش مصنوعی: دویدن به قدری سخت و خستهکننده است که نفس آدم را میبرد، اما در عوض باید فکر کرد که خود را از این حالت آزاد کند. در نهایت، نمیتوان امیدی به گل زیبا داشت اگر که در گل وجود ندارد.
به جز جنون چه فروزد چراغ فطرت انسان
به خلوتیکه ندیده است و محفلیکه ندارد
هوش مصنوعی: جز دیوانگی، چه چیز دیگری میتواند چراغ ذات انسان را روشن کند، در静ی و خلوتی که نه دیده شده و نه محفل و جمعی در آن وجود دارد؟
غم محبت و داغ وفا ورنج تمنا
چها نمیکشد این بیدل از دلی که ندارد
هوش مصنوعی: دل بیدل از غم عشق و درد وفا و آرزویی که دارد، بسیار رنج میکشد، اما هیچ یک از این دردها را نمیتواند تحمل کند وقتی که دلش خالی است و چیزی برای از دست دادن ندارد.