گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰۲۰

خامش‌نفسی خفت گوینده ندارد
لبهای ز هم واشده جز خنده ندارد
پرواز رسایی‌ که بنازیم به جهدش
چون رنگ به غیر از پر برکنده‌ ندارد
خواهی به عدم غوطه زن و خواه به هستی
بنباد تو جز غفلت یابنده ندارد
معیارتک و تاز من و ما ز نفس‌گیر
جز رفتن ازین مرحله آینده ندارد
موج و کف دریای عدم سحرنگاری‌ست
نادار همه دارد و دارنده ندارد
از دلق گشودیم معمای قلندر
پوشیدگی این است‌که‌ کس ژنده ندارد
سیر خم زانو به هوس جمع نگردد
نامحرم معنی سر افکنده ندارد
همواری و صحرای تعین چه خیال است
این تختهٔ نجار جنون رنده ندارد
زین گردش رنگی که جبین ساز تماشاست
آنیست که صد جامهٔ زیبنده ندارد
معشوق مزاجی‌ست ‌که این باغ تجدد
یک ریشه به جز سرو خرامنده ندارد
جمعیت دل خواه چه دنیا و چه عقبا
موج گهر اجزا‌ی پراکنده ندارد
بیدل سخن این است تأمل کن و تن زن
من خواجه طلب مردم و او بنده ندارد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خامش‌نفسی خفت گوینده ندارد
لبهای ز هم واشده جز خنده ندارد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی از خاموشی و سرخوشی می‌پردازد. در آن بیان می‌شود که در سکوت و درون‌نگری، انسان می‌تواند به آرامش برسد و لبخند تنها نشانه‌ای از شادی و رضایت در این حالت است. همچنین، این اشعار بر این نکته تأکید دارند که گفت‌وگو و بیان احساسات در این لحظه ضروری نیست و سکوت خود می‌تواند گویای بسیاری از معانی باشد.
پرواز رسایی‌ که بنازیم به جهدش
چون رنگ به غیر از پر برکنده‌ ندارد
هوش مصنوعی: پرواز زیبایی که به خاطر تلاشش به آن افتخار می‌کنیم، مانند رنگی است که بدون پر، هیچ‌گونه وجود و شناسایی ندارد.
خواهی به عدم غوطه زن و خواه به هستی
بنباد تو جز غفلت یابنده ندارد
هوش مصنوعی: اگر بخواهی در عدم غرق شوی یا در هستی به پرواز درآیی، تنها چیزی که نمی‌توانی پیدا کنی، غفلت است.
معیارتک و تاز من و ما ز نفس‌گیر
جز رفتن ازین مرحله آینده ندارد
هوش مصنوعی: ما تنها معیار زندگی‌امان، حرکت و پیشرفت است و جز این، راهی برای فرار از محدودیت‌ها و دشواری‌های کنونی وجود ندارد.
موج و کف دریای عدم سحرنگاری‌ست
نادار همه دارد و دارنده ندارد
هوش مصنوعی: موج و کف دریای عدم مانند یک نقش و نگار زیباست که همه چیز را دارد، اما خود صاحب هیچ‌چیزی نیست.
از دلق گشودیم معمای قلندر
پوشیدگی این است‌که‌ کس ژنده ندارد
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به مفهوم حکمت و راز زندگی اشاره دارد. به نظر می‌رسد که شاعر می‌گوید که انسان‌ها با ظاهر و لباس‌های مختلف، در واقع در جستجوی حقیقت و معرفت هستند. او می‌گوید که کسی نمی‌تواند در این مسیر به سادگی به وضوح و روشنی برسد، زیرا هر کس با چالش‌ها و دشواری‌هایی روبرو است که برای خود معنا و واقعیات خاصی دارد. در واقع، او به پوشیدگی و راز در زندگی انسان‌ها می‌پردازد و تأکید می‌کند که فهم عمیق از زندگی مستلزم درک این پیچیدگی‌هاست.
سیر خم زانو به هوس جمع نگردد
نامحرم معنی سر افکنده ندارد
هوش مصنوعی: هرگز دور شدن از عشق و دلخواه، نمی‌تواند به راحتی به جمعیتی که در آن فرد نامحرم است، بپیوندد. فردی که به عشق واقف است، هرگز سرش را پایین نمی‌آورد و به خود نمی‌خواهد که به چیزی غیر از عشق و خواسته‌اش توجه کند.
همواری و صحرای تعین چه خیال است
این تختهٔ نجار جنون رنده ندارد
هوش مصنوعی: این پستی و بلندی‌های جهان و جهان‌بینی‌ها چه ذهنی است! این تخته‌ای که نجار با دیوانگی‌اش ساخته، نمی‌تواند سر و سامان بگیرد.
زین گردش رنگی که جبین ساز تماشاست
آنیست که صد جامهٔ زیبنده ندارد
هوش مصنوعی: از این تغییرات و زیبایی‌هایی که بر چهره می‌نشیند، معلوم می‌شود که لحظه‌ای از زیبایی و جذابیت چیزی فراتر از آنچه در لباس‌های زیبا و متنوع می‌توان یافت، وجود دارد.
معشوق مزاجی‌ست ‌که این باغ تجدد
یک ریشه به جز سرو خرامنده ندارد
هوش مصنوعی: معشوقی وجود دارد که در این دنیای نو، تنها یک ریشه دارد و آن هم سرو زیبا و خمیده است.
جمعیت دل خواه چه دنیا و چه عقبا
موج گهر اجزا‌ی پراکنده ندارد
هوش مصنوعی: دل و قلب انسان در این جهان و در زندگی بعد از مرگ، به تنهایی نمی‌تواند به خوشبختی برسد و خوشی‌ها در جمع و همراهی با دیگران معنا پیدا می‌کند. در واقع، مانند سیل خروشان، زیبایی و ارزش وجود در ارتباطات و پیوستگی‌ها است و تنها نمی‌توانند به کمال و خوشی دست پیدا کنند.
بیدل سخن این است تأمل کن و تن زن
من خواجه طلب مردم و او بنده ندارد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که بیدل به ما می‌گوید که در زندگی باید به تفکر و تعمق بپردازیم و از خودمان بپرسیم که چه خواسته‌هایی داریم. در اینجا اشاره می‌شود که در جستجوی خواسته‌های خود، باید بدانیم که اگر کسی به ما خدمت نمی‌کند، نباید خیلی نگران باشیم؛ زیرا ارزش خود را باید در درون خود جستجو کنیم.