گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰۱۷

سعی نفس جز شمار گام ندارد
قاصد ما نامه و پیام ندارد
هر سر و چندین‌ جنون هواست د‌‌ر اینجا
منزل کس احتیاج بام ندارد
این علما جمله تابع جهلایند
پختگی اقبال طبع خام ندارد
بی‌سروپا می‌رویم حاصل ماکو
سبحهٔ ریگ روان امام ندارد
خواه بنالیم و خواه بال فشانیم
صید گرفتار شوق دام ندارد
گر همه عنقا شویم حاصل ما کو
نقش نیگن خیال نام ندارد
سجده خاک‌ست اوج عزت گردون
خواجه چه دارد اگر غلام ندارد
نفرت ازین مزبله به قدر تمیز است
مفت دماغی ‌که جز زکام ندارد
تا به دلت‌ کین ‌کس بود مژه مگشا
تیغ غضب جز حیا نیام ندارد
سوخت دل اما نکر‌د آینه روشن
حیف چراغی‌ که هیچ شام ندارد
خواه نفس‌ گوی خواه عمر گرامی
شاهد ما غیر یک خرام ندارد
عالم بیچارگیست پیش که نالیم
عشق مکافات و انتقام ندارد
طاس فلک پوچ و نقش ما همه باطل
بگذر ازین بازیی تمام ندارد
بیدل‌ازین‌ما ومن‌خموشی‌ات‌اولی‌ست
هستی ما جز صدای جام ندارد

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سعی نفس جز شمار گام ندارد
قاصد ما نامه و پیام ندارد
هوش مصنوعی: اگر تلاش‌های نفس را بشماریم، به جز شمارش گام‌ها به چیزی نمی‌رسیم؛ قاصد ما هیچ نامه و پیامی ندارد.
هر سر و چندین‌ جنون هواست د‌‌ر اینجا
منزل کس احتیاج بام ندارد
هوش مصنوعی: در اینجا هر فردی با حال و هوای خاص خودشان به سر می‌برند و نیازی به توجه به دیگران و جلب رضایت آنها نیست.
این علما جمله تابع جهلایند
پختگی اقبال طبع خام ندارد
هوش مصنوعی: این دانشمندان همه پیرو نادانی هستند و فرد با استعداد نمی‌تواند به بلوغ واقعی برسد.
بی‌سروپا می‌رویم حاصل ماکو
سبحهٔ ریگ روان امام ندارد
هوش مصنوعی: ما بدون هیچ هویتی و بی‌هدف روانه می‌شویم و آنچه که داریم مانند دانه‌های ریز شن است که در دست نمی‌ماند و نمی‌تواند اثر و نشانی از ما برجا بگذارد.
خواه بنالیم و خواه بال فشانیم
صید گرفتار شوق دام ندارد
هوش مصنوعی: چه اینکه به شکایت بپردازیم و چه اینکه خوشحالی خود را ابراز کنیم، شکار شده در عشق هرگز در دام گرفتار نمی‌شود.
گر همه عنقا شویم حاصل ما کو
نقش نیگن خیال نام ندارد
هوش مصنوعی: اگر همه ما به پرندگان افسانه‌ای تبدیل شویم، نتیجه کار ما چه خواهد بود؟ زیرا تصویری از خیال زیبای ما وجود ندارد.
سجده خاک‌ست اوج عزت گردون
خواجه چه دارد اگر غلام ندارد
هوش مصنوعی: سجده کردن بر زمین نشانه‌ای از بالاترین مقام و عزت در آسمان است. در اینجا اشاره شده که شخص مهمی چون خواجه (آقا) چه ارزشی دارد، اگر غلام و نابغه‌ای در خدمت خود نداشته باشد. به عبارت دیگر، مقام و عزت واقعی به داشتن همراهان و خدمتکاران با ارزش بستگی دارد.
نفرت ازین مزبله به قدر تمیز است
مفت دماغی ‌که جز زکام ندارد
هوش مصنوعی: نفرت از این زباله به اندازه‌ای است که کسی که فقط زکام دارد، نیازی به آن را احساس نمی‌کند.
تا به دلت‌ کین ‌کس بود مژه مگشا
تیغ غضب جز حیا نیام ندارد
هوش مصنوعی: اگر در دل کسی کینه‌ای وجود دارد، چشم خود را به روی خشم باز نکن، زیرا جز حیا چیز دیگری برای تو نخواهد ماند.
سوخت دل اما نکر‌د آینه روشن
حیف چراغی‌ که هیچ شام ندارد
هوش مصنوعی: دل من آتش گرفته، اما آینه هنوز روشن است. افسوس به چراغی که هیچگاه غروب را نمی‌بیند و در شب‌ها خاموش نمی‌شود.
خواه نفس‌ گوی خواه عمر گرامی
شاهد ما غیر یک خرام ندارد
هوش مصنوعی: فرقی ندارد که نفس و زندگی گرانبها باشند، چرا که تنها چیزی که در اینجا وجود ندارد، جز یک حرکت دل‌انگیز نیست.
عالم بیچارگیست پیش که نالیم
عشق مکافات و انتقام ندارد
هوش مصنوعی: جهان پر از درد و رنج است و در این میان، درد عشق هیچ عذاب و انتقامی ندارد.
طاس فلک پوچ و نقش ما همه باطل
بگذر ازین بازیی تمام ندارد
هوش مصنوعی: زندگی همچون یک بازی بی‌پایان و بی‌ارزش است که نقش و سرنوشت ما در آن هیچ معنی و ارزشی ندارد. از این نمایش بی‌محتوا عبور کن.
بیدل‌ازین‌ما ومن‌خموشی‌ات‌اولی‌ست
هستی ما جز صدای جام ندارد
هوش مصنوعی: این شعر می‌گوید که سکوت و آرامش ما بهتر است از وجود و هستی‌مان. در واقع، فقط صدای جام و نوشیدنی وجود دارد و هیچ چیز دیگری در میان نیست.