غزل شمارهٔ ۱۰۱۵
اسرار در طبایع ضبط نفس ندارد
درپردهٔ خس و خار، آتش قفس ندارد
گو وهم سوده باشد بر چرخ تاج شاهان
سعی هما بلندی پیش مگس ندارد
خرد و بزرگ دنیا یکدست خودسرانند
خر گر فسار گم کرد سگ هم مرس ندارد
ای برکگل بلند است اقبال پایبوسش
رنگ حناست آنجا، کس دسترس ندارد
درگلشنیکه ما را دادند بار تحقیق
صبح بهار هستی بوی نفس ندارد
تا نالهوار گاهیزین تنگنا برآییم
افسوس دامن ما، چین ففس ندارد
بر حال رفتگان کیست تا نوحهای کند سر
این کاروان شفیقی غیر از جرس ندارد
تدبیر عالم وهم بر وهم واگذارید
اینجا پریدن چشم پروای خس ندارد
گردون خرام شوقیم پرگار دور ذوقیم
بیوهم تحت و فوقیم، دل پیش و پس ندارد
سودا ز سر بینداز، نرد خیال کم باز
تشویق بیدماغان عشق و هوس ندارد
بر فرصتی که نامش هستیست دامنافشان
بیدل نفس مدارا با هیچکس ندارد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اسرار در طبایع ضبط نفس ندارد
درپردهٔ خس و خار، آتش قفس ندارد
هوش مصنوعی: رازها و اسرار در طبیعت نمیتوانند در قالبهای بیارزش مانند خس و خار پنهان شوند، زیرا هیچگاه نمیتوانند در قفس آتشین جا بگیرند.
گو وهم سوده باشد بر چرخ تاج شاهان
سعی هما بلندی پیش مگس ندارد
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است تاج شاهان بر آسمان به نظر برسد، اما تلاش مرغ هما (نماد بلندی و علو) را نمیتوان با یک مگس مقایسه کرد. این بدان معناست که علو مقام و ارزش واقعی را نمیتوان با امور ناچیز سنجید.
خرد و بزرگ دنیا یکدست خودسرانند
خر گر فسار گم کرد سگ هم مرس ندارد
هوش مصنوعی: دنیا با خرد و بزرگیاش، به یک شکل و یکدست به نظر میرسد، زیرا آدمهای خودرای و مستبد در آن پوست را بر سر خود دارند. حتی اگر خر افسارش را گم کند، دیگر هیچ کس بر او تسلطی ندارد.
ای برکگل بلند است اقبال پایبوسش
رنگ حناست آنجا، کس دسترس ندارد
هوش مصنوعی: ای گل بلندی که اقبال تو را در بر گرفته است، رنگ حنا نشان دهنده مقام و زیبایی توست و هیچکس به تو دسترسی ندارد.
درگلشنیکه ما را دادند بار تحقیق
صبح بهار هستی بوی نفس ندارد
هوش مصنوعی: در باغی که به ما دادهاند، وقتی که صبح بهار میآید، هوای آن از نفس کشیدنی بیبهره است.
تا نالهوار گاهیزین تنگنا برآییم
افسوس دامن ما، چین ففس ندارد
هوش مصنوعی: گاهی با ناله از این وضعیت سخت بیرون میآییم، اما ای کاش دامن ما چین و چروک و گرفتاری نداشت.
بر حال رفتگان کیست تا نوحهای کند سر
این کاروان شفیقی غیر از جرس ندارد
هوش مصنوعی: کسی نیست که به یاد مسافران درگذشته این کاروان، نوحهای سر دهد، جز صدای زنگ دایم که خبر از حرکت میدهد.
تدبیر عالم وهم بر وهم واگذارید
اینجا پریدن چشم پروای خس ندارد
هوش مصنوعی: جهان و تدبیر آن را به خیال و توهم واگذارید، زیرا در اینجا، پرواز چشم پروانهای به هیچوجه نگران خس و مشکلات نیست.
گردون خرام شوقیم پرگار دور ذوقیم
بیوهم تحت و فوقیم، دل پیش و پس ندارد
هوش مصنوعی: ما در دنیایی سرشار از شوق و ذوق پرسه میزنیم و هیچ مرزی نمیشناسیم؛ دلمان نه به گذشته فکر میکند و نه به آینده، بلکه در همین لحظه زندگی میکند.
سودا ز سر بینداز، نرد خیال کم باز
تشویق بیدماغان عشق و هوس ندارد
هوش مصنوعی: افکار آشفته را کنار بگذار و از خیال پردازی دست بردار، چرا که عشق و تمایلات پوچ هیچ ارزشی ندارند.
بر فرصتی که نامش هستیست دامنافشان
بیدل نفس مدارا با هیچکس ندارد
هوش مصنوعی: در این دنیا فرصتی که به آن هستی میگویند، باید با شادابی و عشق زندگی کرد، زیرا بیدل، این روح شاعر، هیچگاه با کسی مدارا نمیکند.