غزل شمارهٔ ۱۰۰۷
فنا کی شغل سودای محبت را زیان دارد
سری دارمکه تا خاک هوای اوست جان دارد
دم ناییست افسون نوای هستیام ورنه
هنوزم نالهٔ نی در نیستان آشیان دارد
به سودایت چنان زارم که با صد ناله بیتابی
تنم در پیرهن تحریک نبض ناتوان دارد
به روزبینوایی هیچکس ما را نمیپرسد
مگر داغت که دستی بر دل این بیکسان دارد
در عزلتزدمکز خلق لختی واکشم خود را
ندانستمکه دامن از هوس چیدن دکان دارد
چراغ خامشم، غم نیست گر آهی زیان کردم
نفس دزدیدنم در عالم دیگر فغان دارد
ز بالافشانی ساز شرر آواز میآید
که اینجا گر همه سنگ است دامن بر میان دارد
نیاید ضبط آه از دل به گلزار تماشایت
که آنجا گر همه آیینه است آب روان دارد
هدف باید شدن چون بلبلان ما را در این گلشن
که هر شاخش چو بویگل خدنگی در کمان دارد
بهبخت خود چهسازد عاشقمسکینکهآن بدخو
سراپا الفت است امّا دل نامهربان دارد
به رنگ آتش یاقوت ناپیداست دود من
به حیرت رفتهٔ شوقت عجب ضبط عنان دارد
ز خودکامی برون آ، بینیاز خلق شو بیدل
که اوج قصر همّتها همین یک نردبان دارد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فنا کی شغل سودای محبت را زیان دارد
سری دارمکه تا خاک هوای اوست جان دارد
هوش مصنوعی: محبت و عشق به او هیچگاه برای من ضرر ندارد؛ چون من حتی با وجود خاک و غمهایش نیز جان و زندگی دارم.
دم ناییست افسون نوای هستیام ورنه
هنوزم نالهٔ نی در نیستان آشیان دارد
هوش مصنوعی: صدای نی به عنوان نمایندهای از روح و هستی من، تنوعی تازه و جادویی دارد؛ ولی با این حال، همچنان نالههای نی در سرای نی باقیمانده است و در آنجا خانه دارد.
به سودایت چنان زارم که با صد ناله بیتابی
تنم در پیرهن تحریک نبض ناتوان دارد
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو آنقدر نزار و بیتابم که تمام وجودم با صدای ناله به شدت پر از اضطراب است و حتی در لباس خودم هم احساس میکنم نبض ناتوانم در حال فعالیت است.
به روزبینوایی هیچکس ما را نمیپرسد
مگر داغت که دستی بر دل این بیکسان دارد
هوش مصنوعی: در دوران سختی و مشکلات، هیچکس به حال ما اهمیتی نمیدهد، مگر آنکه زخم دل ما را دیده باشد و احساسمان را درک کند.
در عزلتزدمکز خلق لختی واکشم خود را
ندانستمکه دامن از هوس چیدن دکان دارد
هوش مصنوعی: در تنهاییام از مردم دور شدم و مدتی خودم را گم کردم و نفهمیدم که دامنم پر از آرزوها و خواستههاست.
چراغ خامشم، غم نیست گر آهی زیان کردم
نفس دزدیدنم در عالم دیگر فغان دارد
هوش مصنوعی: چراغی که خاموش است، غم ندارد. اگر در اینجا آهی بزنم یا غمی داشته باشم، در جهانی دیگر صدای آه و فغان دارد.
ز بالافشانی ساز شرر آواز میآید
که اینجا گر همه سنگ است دامن بر میان دارد
هوش مصنوعی: از جلوی پخش صدا و نغمههای پرهیجان، اینجا که همه چیز سرد و سنگین به نظر میرسد، دامن را برمیافرازد.
نیاید ضبط آه از دل به گلزار تماشایت
که آنجا گر همه آیینه است آب روان دارد
هوش مصنوعی: آه و نالهای که از دل برمیآید، در گلزار زیبایی تو قابل ضبط و ثبت نیست، زیرا حتی اگر همه چیز در آنجا آینه باشد، باز هم جوی آب زندهای دارد.
هدف باید شدن چون بلبلان ما را در این گلشن
که هر شاخش چو بویگل خدنگی در کمان دارد
هوش مصنوعی: انسان باید هدفش مانند بلبلان باشد؛ در این باغ که هر شاخهاش بویی شبیه بوی گل دارد و همچون تیرهایی در کمان مینشیند.
بهبخت خود چهسازد عاشقمسکینکهآن بدخو
سراپا الفت است امّا دل نامهربان دارد
هوش مصنوعی: عاشق بیچاره چه کاری میتواند برای سرنوشت خود انجام دهد در حالی که معشوقش با وجود ظاهر دوستداشتنیاش، دل سنگینی دارد.
به رنگ آتش یاقوت ناپیداست دود من
به حیرت رفتهٔ شوقت عجب ضبط عنان دارد
هوش مصنوعی: رنگ یاقوت مانند آتش است و دود من به خاطر عشق و شوقی که دارم، به شکل حیرتانگیزی تغییر پیدا کرده است. جالب است که چقدر این احساسات میتوانند کنترلشده باشند.
ز خودکامی برون آ، بینیاز خلق شو بیدل
که اوج قصر همّتها همین یک نردبان دارد
هوش مصنوعی: از خودخواهی و خودپسندی بیرون بیا، تا دیگران را نیازمند خود نکن. بیدل، بدان که اوج و بلندی آرزوها تنها با همین یک نردبان حاصل میشود.