غزل شمارهٔ ۱۰۰۳
سحر آه و گلستان نکهت و بلبل فغان دارد
جهانی سوی بیرنگی ز حسرت کاروان دارد
تأمل گر کنی هر کس به رنگی رفته است از خود
تپشهایی که دارد بحر، گوهر هم همان دارد
نپنداری عبث بر دامن هر ذره میپیچم
جهان را گرد مجنون محمل لیلی گمان دارد
دبستان ادب را آن نزاکت فهم اسرارم
که طفل اشک من در خامشی درس روان دارد
چو شمع کشته کز خاکستر خود میکند بالین
خموشیهای آهم داغ در زیر زبان دارد
چرا زین آرزو برخود نبالد بیستون غم
که تیغش از دل فرهاد من سنگ فسان دارد
نیام آگه ز حس قاتل اما اینقدر دانم
که در هر قطره خونم چشم حیران آشیان دارد
به فتراک خیالی چون سحر گرد نفس دارم
شکار انداز دشت بی نشانی هم نشان دارد
دماغ خون من چون اشک رنگی برنمیدارد
گر استغنا نگیرد دست و تیغت امتحان دارد
چه میپرسی ز نقدکیسهٔ وهم سپند من
اگر برهم شکافی نالهای ضبط عنان دارد
بلندیها به پستی متهم شد از تنآسانی
به راحتگر نپردازد زمین هم آسمان دارد
تپیدن شکرآرام است بیدل بسمل ما را
نفس در عالم پرواز سیر آشیان دارد
غزل شمارهٔ ۱۰۰۲: ز شرم سرنوشتیکز ازل بنیاد من داردغزل شمارهٔ ۱۰۰۴: اگر خضر خطت از چشمهٔ حیوان نشان دارد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سحر آه و گلستان نکهت و بلبل فغان دارد
جهانی سوی بیرنگی ز حسرت کاروان دارد
هوش مصنوعی: در صبحگاهان، گلستان بوی خوشی دارد و بلبل با صدای خود ناله میکند. جهانی در اندوه و حسرت از بیرنگی و افسردگی گام برمیدارد.
تأمل گر کنی هر کس به رنگی رفته است از خود
تپشهایی که دارد بحر، گوهر هم همان دارد
هوش مصنوعی: اگر کمی تأمل کنی، متوجه میشوی که هر فرد به نوعی خاص و مطابق با ویژگیهای خود زندگی میکند. در حقیقت، هر شخص با وجود تفاوتها و ویژگیهایش، درونش احساساتی دارد که مشابه دریا و گوهر هستند؛ یعنی عمق و ارزش مشترکی دارند.
نپنداری عبث بر دامن هر ذره میپیچم
جهان را گرد مجنون محمل لیلی گمان دارد
هوش مصنوعی: نگذارید گمان کنید که من بیهدف بر هر ذرهای نشستهام؛ من در واقع جهان را به گرد یک دیوانه درآوردهام که گمان میکند محمل لیلی است.
دبستان ادب را آن نزاکت فهم اسرارم
که طفل اشک من در خامشی درس روان دارد
هوش مصنوعی: مدرسه ادب به من آموخت که درک نکتههای پنهان چه اندازه مهم است، زیرا درد و رنج من مانند یک کودک در سکوت، درسهای زیادی از زندگی را به من میآموزد.
چو شمع کشته کز خاکستر خود میکند بالین
خموشیهای آهم داغ در زیر زبان دارد
هوش مصنوعی: شمعی که خاموش شده، از خاکستر خود به دور و برش روشنایی میدهد. در سکوتهای من، گویی آه و نالهای دردناک پنهان است که در زیر زبانم احساس میشود.
چرا زین آرزو برخود نبالد بیستون غم
که تیغش از دل فرهاد من سنگ فسان دارد
هوش مصنوعی: چرا بیستون از آرزوهایش شاد نباشد، در حالی که غم فرهاد را به دوش میکشد و درد او به مانند تیغی بر دلش نشسته است؟
نیام آگه ز حس قاتل اما اینقدر دانم
که در هر قطره خونم چشم حیران آشیان دارد
هوش مصنوعی: من از حس قاتل آگاه هستم، اما میدانم که در هر قطره خون من، چشمی در جستجوی خانهاش وجود دارد.
به فتراک خیالی چون سحر گرد نفس دارم
شکار انداز دشت بی نشانی هم نشان دارد
هوش مصنوعی: من در خیال خود مانند سحرگاه، دمی را به یاد دارم که در دشت بینشانی، نشانی از خود به جا گذاشتهام.
دماغ خون من چون اشک رنگی برنمیدارد
گر استغنا نگیرد دست و تیغت امتحان دارد
هوش مصنوعی: باید بگویم که حال و روز این دل زخمخورده من، در برابر غمها و دردها، هیچ رنگ و حالی ندارد. هرگاه بینیازی نداشته باشم و در معرض آزمایش و چالشهای تو قرار بگیرم، نشان میدهد که چقدر بر من تأثیر میگذاری.
چه میپرسی ز نقدکیسهٔ وهم سپند من
اگر برهم شکافی نالهای ضبط عنان دارد
هوش مصنوعی: چرا از ارزش واقعی گنجینهی خیال من میپرسی؟ اگر به عمق آن نفوذ کنی، اوج احساساتی را خواهی دید که کنترلشان دشوار است.
بلندیها به پستی متهم شد از تنآسانی
به راحتگر نپردازد زمین هم آسمان دارد
هوش مصنوعی: بلندیها به دلیل آسانگیری به پستی متهم شدند، اما راحتطلبی باعث نمیشود که زمین نتواند به آسمان برسد.
تپیدن شکرآرام است بیدل بسمل ما را
نفس در عالم پرواز سیر آشیان دارد
هوش مصنوعی: تپیدن قلب خوشحال و شیرین است، اما ما که در گرداب غم و اندوه گرفتار شدهایم، در این دنیا، نفسمان در آرزوی پرواز و رسیدن به آشیانهای آرام است.
حاشیه ها
1399/04/27 21:06
فرهود
درک اشعار بیدل بسیار سخت است. کاش راهی بود و منبعی برای یادگیری..