غزل شمارهٔ ۱۰
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۰ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
در بیت 3 مصراع اول عبارت محفل "محفان " ثبت شده و در بیت 11 مصراع دوم کاه "گاه" ضبط گردیده.
لازم به ذکر است اعاظم اساتید بیدل شناس این غزل را به عنوان غزل آغازین دیوان میشناسند.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد. در مورد ترتیب، در نسخهٔ مورد استفادهٔ ما نیز در ابتدای دیوان بوده که با مرتبسازی کامپیوتری بر اساس قافیه جایش تغییر کرده.
سلام
من احتمال می دهم در مصرع دوم بیت دوم " می مالد" صحیح باشد.که با "سر به مهر مالیدن" هم بیشتر مربوط می شود .لطفا نتیجه را به من اطلاع دهید.
طبق نسخه ی علیرضا قزوه در بیت "ز طرز مشرب عشاق . . . " به جای بی نوائی بی ریائی آمده، نکته ی دیگر این که ترتیب بیت ها از بیت پنجم به بعد متفاوت است.
بیت پنجم "بسعی غیر . . . "
بیت ششم "خوشا بزم . . . "
بیت هفتم "ز طرز مشرب . . . "
بیت هشتم "ز بس فیض . . . "
بیت نهم "بکنعان هوس . . . "
بیت دهم "خیال جلوه . . . "
بیت یازدهم "دل از . . . "
بیت دوازدهم "زمینگیرم . . . "
این غزل را می توان از غزل های بسیار خیال انگیز و مشکل بیدل بدانیم به قدری که گاه معنا اصلاً مشخص نیست و گاه نازک خیالی ها به قدری زیاد است که هیچ معنایی به دست نمی آید. در این غزل گوشـه هایی از تفکرات عرفانی شاعر را نیز می توان مشاهده کرد.
بیت 3 مصراع اول کلمهٔ محفل هنوز هم تصحیح نشده است .
به اوجکبریاکزپهلوی عجز است راه آنجا
سر موییگراینجا خمشوی بشکنکلاه آنجا
.
با عرض درود ؛ برداشت من از بیت اول چنین است و اگر اشتباه تعبیر کردم لطفاً به بزرگواری تان ببخشید.
به قله های بُلندیی که به بارگاه رب الجلیل منتهی میشود و نائل آمدن بنده خاکی به آن مقام والا فقط از راه عجز و خشاعت و تسلیمی مطلق به اوامر صانع لم یزلی است؛ اما اگر به اندازه ای مویی در اینجا نزد اغیار خم شویم و خاشع اغیار شویم پس در عرصات جایگاهی برای ما نخواهد بود , در آنجا دیگر چتر رحمت ذوالجلال
بالای سر مان نخواهد بود و شرمسار و خجل خواهیم بود ,
الهی پرده رازم در حشر نَدَرانی تویی ستار.
در بیت دوم می بالد صحیح است، و واژه مهر هم نباید با ضمه خوانده شود، بلکه مهر به معنی عشق و محبت است. معنای بیت می شود: مانند شبنم نگاه در آنجا به عشق اشک سرببند می کند. یعنی نگاه اشک آلود در آنجا سربلند می کند مثل شبنم که چون اشک آلود است تبخیر می شود وبالا می رود.
شرحی بر بیت اول :
کلاه شکستن به معنای فخر کردن و به خود بالیدن است . بیت می گوید جز با عجز و لابه به درگاه الهی نمی توان به اوج کبریایی رسید و لذا اگر دراین عالم سرمویی در برابر ذات الهی خاضعانه خم شوی از اینکه به آن مقام رسیده ای باید به خودت ببالی و فخر کنی. در واقع در آن واحد سجده کردن که اوج عبودیت است برابر است با رسیدن اوج کبریایی . بیدل در جای دیگری در همین زمینه می فرماید : غباری که دل اوج پرواز اوست
به گردون رسد گر تنزل کند
شرح بیت دوم : بیتی بسیار زیبا و ظریف است . بالیدن به معنای بلند شدن است و بیدل در این بیت «از سر به مهر بالیدن »، تعبیری پاردوکسی ارائه کرده است چرا که اگر سر بر مهر دارد باید سجود کرده باشد و اگر می خواهد ببالد باید بلند شود .نمی شود در یک لحظه هم سر به مهر باشد و هم ببالد ؟؟؟!!! . به هر حال ظاهرا معنای بیت اینگونه است : مکتب عشق و محبت جایگاه ادب است ولذا باید از گستاخی و عرض اندام پرهیز کرد و شرم و حیا را سر لوحه ی رفتار خود قرار داد. پس در چنین جایگاه و مقامی ، نگاه آدمی در حالی بلند می شود که همچون شبنم سر بر مهراشک دارد. (منظور از «ادبگاه محبت » در این بیت همان «پهلوی عجز» در بیت اول است .)
شرح بیت سوم : دستگاه چیدن به معنای فراهم کردن بساط قدرت و اقتدار است . تبسم در بیت کنایه است از جذبه معشوق . با این وصف معنای بیت به شرح زیر است : بیاد محفل ناز محبوب - همه اعضاء و جوارحم سحر خیز گردیده اند . ببین که جذبه دلبرانه محبوب ، بساط قدرت و اقتدار خود را تا کجاها گسترانیده است !!! (شاید منظور از محفل ناز ، صبح قیامت باشد که مردگان زنده شده و در آنجامعشوق جلوه گری می کند . بقول سعدی : «به صبح روز قیامت که سر ز خاک بر ارم نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم » )
به گمانم مهر به مانای خورشید است
ای بسا بیدل خوانده بوده است بیت شیخ را
" چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرت به جان رسید و به عیوق برشدم"
شرح بیت چهارم : سامان کردن به معنای فراهم کردن است . بین خواب ناز کردن و مقیم دشت الفت بودن ملازمه وجود دارد . یعنی اگر می خواهی به خواب راحت (آسودگی ) برسی باید مقیم دشت الفت باشی . در مقیم بودن نوعی مداومت وجود دارد . به اکسی که بصورت موقتی در جایی است مقیم نمی کویند . باید مداومتا اقامت کند تا عنوان مقیم بر وی صدق کند . مصرع دوم نوعی حسن تعلیل است بر مصراع اول و دو واقع دلیل اثبات ادعای مندرج در مصراع اول را بیان می کند . با این کیفیت معنای بیت این می شود : همواره در وادی پهناور الفت با محبوب اقامت گزین و پس از آن در تدارک خواب ناز باش چرا که چشم تو در آنجا - دشت الفت – با آسودگی خاطرمژگان را برروی هم می گذارد . ضمنا بنظر می رسد عبارت «مژگان گیاه » اضافه تشبیهی باشد .(مژگانی همچون گیاه )
شرح بیت پنجم : ظرایف بیت : در مصراع دوم از سر کشیدن صحبت شده است . در این عبارت ایهام وجود دارد : 1- سر کشیدن به معنای خبر گرفتن و استطلاع 2- سر کشیدن به معنای یاغی گری 3- کشیدن تصویر یک سر . با وصف این ایهام ، بیت می تواند معانی متعددی پیدا کند : 1- تصور عالم نیستی در ذهن برای خود عالمی دارد که باید از نقش پای رفتگان از آن عالم سراغ گرفت . 2- گاه گاهی با تصور کردن جلوه زار نیستی در ذهن باید سری به آنجا زد و نقش پایی از خود در آنجا بجا گذاشت 3- گاه باید با نقش پا تصویر سری را در آنجا کشید. و پی برد که بر روی تن بودن سرِ ما مانند همین نقشی است از سر با پا بر روی زمین ترسیم کرده ایم و بدین ترتیب باد غرور و نخوت را از سر بیرون کرد . 4-
در خصوص بیت پنجم اضافه می گردد شاید منظور بیدل این بوده که نیست شدن از عالم ناسوت که در واقع دریچه ای است به سوی عالم لاهوت برای خود عالمی دارد (به فرمایش امام زین العابدین : الهی هب لی الانقطاع الیک )و باید این طریق را از روش سالکانی که قبلا این راه را طی کرده اند و نقش پای آنها در آن راه وجود دارد پیروی کرد ( پا در جای پای انها گذاشت ) و به آن مقام رسید .
اشتباه:
به یاد محلن نازش سحرخیزست اجزایم
درست:
بیاد محفل نازش سحر خیز است اجزایم
این مصرع را با دیوان بیدل چاپ کابل و کلید عرفان سر دادم، اینجاه اشتباه تایپی صورت گرفته است.
با احترام
فهیم هنرور
اوج کبریا = حرم ستر و عفاف ملکوت
عجز = تسلیمی
از راه تسلیمی است ٬ به آن حرم ملکوتی رسیدن
اما بوجود آن هم (گر اینجا ) در همین حیات (نقد را گیری ) ارزش کلاه شکنی را آن جا دارد .
اخلاق مورد دقت .
با توجه به شاخت استعاره سازی در مفهوم ٬ مفهوم سازی / که از بیدل شناخت اش می رود .
ادب / گاه / محبت ///
ادب - کردار
- گاه - مکان
- محبت -عشق .
به قول خواجه صاحب حافظ / با ادب نافه کشایی کن از آن زلف سیاه /
ادبگاه محبت = اوج کبریا
آنجاییکه خورشید می درخشد تو شبنم (کم عمر ) هستی / هیچ می شوی .