گنجور

شمارهٔ ۱۰

رفتی و درد دل به جهان در گذاشتی
خفتی و دستها همه بر سر گذاشتی
خاتون کشوری تو نگویی چه اوفتاد؟
کز ما ملول گشتی و کشور گذاشتی
دیدی که راه زحمت اغیار بر نتافت
تنها شدی و عدت و لشکر گذاشتی
تابوت تنگ و حسرت دل بردی از جهان
تاج و سریر و یاره و افسر گذاشتی
در بند خاک ماندی و آزاد و بنده را
بر خاک راه، عاجز و مضطر گذاشتی
ای میوه دل پدر! این دردها نگر
کز مرگ خویش در دل مادر گذاشتی
این بر همی چه بود؟ که بی هیچ موجبی
عصمت سرای خویش مشمر گذاشتی
دامن فشاندی از همه یعنی که می روم
رفتی و هر چه داشتی ایدر گذاشتی
در مغرب هلاک فتادی چو آفتاب
در چشم ما سرشگ چو اختر گذاشتی
بگذشتی از زمانه ولی عمر جاودان
وقف اتابک و دو برادر گذاشتی
آوخ که قصر جاه و معالی خراب شد
دلها همه شکسته جگرها کباب شد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رفتی و درد دل به جهان در گذاشتی
خفتی و دستها همه بر سر گذاشتی
هوش مصنوعی: تو رفتی و غم و اندوه خود را برای باقی دنیا گذاشتی، در حالی که خودت در خواب بودی و همه بر سر ناامیدی خود دست گذاشتند.
خاتون کشوری تو نگویی چه اوفتاد؟
کز ما ملول گشتی و کشور گذاشتی
هوش مصنوعی: ای زن noble، بگو چه بر سر تو آمد؟ که از میان ما دلزده شدی و کشور خود را ترک گفتی.
دیدی که راه زحمت اغیار بر نتافت
تنها شدی و عدت و لشکر گذاشتی
هوش مصنوعی: دیدی که چطور از زحمت دیگران دور ماندی و تنها شدی، در حالی که تجهیزات و نیروی کمکی آماده کرده‌ای؟
تابوت تنگ و حسرت دل بردی از جهان
تاج و سریر و یاره و افسر گذاشتی
هوش مصنوعی: تو از این دنیا با حسرت و درد دل، تابوتی تنگ و اندوه به همراه بردی و تمام زیبایی‌ها و نعمت‌هایش، از جمله تاج، تخت، دوستان و تخت‌پوش‌ها را پشت سر گذاشتی.
در بند خاک ماندی و آزاد و بنده را
بر خاک راه، عاجز و مضطر گذاشتی
هوش مصنوعی: تو در دنیا و وابستگی‌های آن گرفتار شده‌ای و در حالی که خودت آزاد هستی، به دیگران اجازه می‌دهی که در سختی و مشکلات بمانند.
ای میوه دل پدر! این دردها نگر
کز مرگ خویش در دل مادر گذاشتی
هوش مصنوعی: ای میوهٔ دل پدر! به این دردها توجه کن که از مرگ خود در دل مادر چه بار سنگینی به جا گذاشتی.
این بر همی چه بود؟ که بی هیچ موجبی
عصمت سرای خویش مشمر گذاشتی
هوش مصنوعی: این چه چیزی بود که بدون هیچ دلیلی، مقام پاکی‌ات را از دست دادی؟
دامن فشاندی از همه یعنی که می روم
رفتی و هر چه داشتی ایدر گذاشتی
هوش مصنوعی: تو با خودت همه چیز را رها کردی و به سمت دیگری رفتی، در حالی که هیچ چیزی را از گذشته‌ات با خود نبردی.
در مغرب هلاک فتادی چو آفتاب
در چشم ما سرشگ چو اختر گذاشتی
هوش مصنوعی: در مغرب، به حالتی سقوط کرده‌ای، مانند آفتابی که در چشم ما غروب می‌کند. اشک تو مانند ستاره‌ای درخشیدنی است که بر جا گذاشته‌ای.
بگذشتی از زمانه ولی عمر جاودان
وقف اتابک و دو برادر گذاشتی
هوش مصنوعی: تو از دوران خود گذر کردی، اما عمر پایدار خود را به نیکوکار و دو برادر تقدیم کردی.
آوخ که قصر جاه و معالی خراب شد
دلها همه شکسته جگرها کباب شد
هوش مصنوعی: عجب که خانه‌ی بزرگی و مقام‌های بلند از بین رفتند و دل‌ها همه داغدار و قلب‌ها به شدت دردمند شدند.