شمارهٔ ۱۱
ای مرغ بر پریده به بالا چگونهای؟
وی دُرِّ باز رفته به دریا چگونهای؟
ای مریم طهارتُ وِی جوهر حیا!
در خلوتْآشیان مسیحا چگونهای؟
اینجا به ماتم تو جهانی سیاه شد
معلوم کن یکی که تو آنجا چگونهای؟
از نکبت زمانه مگو کان چگونه بود
در زیر خاک تیره بگو تا چگونهای؟
بگسسته بود رشته یکتای جان تو!
با آن گسسته رشتهٔ یکتا چگونهای؟
تنها نبودهای تو و عاجز به هیچوقت
در زیر خاک عاجز و تنها چگونه ای؟
ای شمس دین و دولتُ وِی کارساز ملک!
از سوز سینه و دل دَروا چگونهای؟
بود آن ستوده گوهر گویا ز کان تو
ای کان ز درد گوهر گویا چگونهای؟
ما را ز درد دلْ شبْ خون رود ز چشم
پس تو که خستهدلتری از ما چگونهای؟
این رنجِ دلْ قضای ازل قسمت تو کرد
از کارکرد نَحنُ قَسَمْنا چگونهای؟
دل نیست کز غم تو دگر پارهپاره نیست
وین کار صعب را به جز از صبر چاره نیست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای مرغ بر پریده به بالا چگونهای؟
وی دُرِّ باز رفته به دریا چگونهای؟
هوش مصنوعی: ای پرندهای که به اوج آسمان پرواز کردهای، حال و روزت چگونه است؟ ای جواهری که به دریا رفتهای، حال و احوال تو چیست؟
ای مریم طهارتُ وِی جوهر حیا!
در خلوتْآشیان مسیحا چگونهای؟
هوش مصنوعی: ای مریم پاکدامن و سرچشمهی حیا! در تنهایی و سکوت خانهی مسیحا چه حال و روزی داری؟
اینجا به ماتم تو جهانی سیاه شد
معلوم کن یکی که تو آنجا چگونهای؟
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر دلتنگی و سوگواری برای کسی است که از دنیا رفته یا دور شده است. شاعر میگوید که به خاطر فقدان آن فرد، دنیا به شدت تاریک و غمگین شده و از او میخواهد که حالش را مشخص کند و بگوید که در آنجا که هست چگونه به سر میبرد.
از نکبت زمانه مگو کان چگونه بود
در زیر خاک تیره بگو تا چگونهای؟
هوش مصنوعی: از بدیهای زمانه شکایت نکن که چطور بود، بلکه دربارهی حال خودت صحبت کن و بگو که اکنون چگونهای؟
بگسسته بود رشته یکتای جان تو!
با آن گسسته رشتهٔ یکتا چگونهای؟
هوش مصنوعی: رشتهی پیوندی که تو را به زندگی متصل میکرد، شکسته شده است. حال با این وضع چگونه میتوانی زندگی کنی؟
تنها نبودهای تو و عاجز به هیچوقت
در زیر خاک عاجز و تنها چگونه ای؟
هوش مصنوعی: تو هیچگاه تنها نبودهای و هرگز در زیر خاک، ناتوان نبودی. حالا چه احساسی داری؟
ای شمس دین و دولتُ وِی کارساز ملک!
از سوز سینه و دل دَروا چگونهای؟
هوش مصنوعی: ای شمس، تو دین و دولتمدار و مسبب خیر و برکت در سرزمینها هستی! از داغ و دلتنگی دل من چه خبر داری؟
بود آن ستوده گوهر گویا ز کان تو
ای کان ز درد گوهر گویا چگونهای؟
هوش مصنوعی: در این جمله، صحبت از وجود یک گوهر گرانبها به میان آمده که ویژگیهای خاصی دارد. این گوهر از دل یک کان (معدن) به وجود آمده و به وضوح بیانگر درد و رنجهایی است که در زندگی وجود دارد. در واقع، سوال این است که این گوهر با تمام زیبایی و ارزشش، چگونه در برابر دردها و مشکلات زندگی قرار میگیرد و میتواند بر آن غلبه کند.
ما را ز درد دلْ شبْ خون رود ز چشم
پس تو که خستهدلتری از ما چگونهای؟
هوش مصنوعی: ما به خاطر غم و درد دلمان در شبها اشک میریزیم، اما تو که از ما بیشتر غصهدارت هستی، چطور با این حال میگذرانى؟
این رنجِ دلْ قضای ازل قسمت تو کرد
از کارکرد نَحنُ قَسَمْنا چگونهای؟
هوش مصنوعی: این درد و رنجی که در دل احساس میکنی، تقدیر و سرنوشت ازلی توست که به تو بخشیده است. حالا ما چگونه میتوانیم قضا و قدر را تقسیم کنیم؟
دل نیست کز غم تو دگر پارهپاره نیست
وین کار صعب را به جز از صبر چاره نیست
هوش مصنوعی: دل دیگر از غم تو پارهپاره نشده و این کار سختی است که جز با صبر، چارهای برای آن نیست.
حاشیه ها
1403/02/04 23:05
امیرحسین شکری
نَحْنُ قَسَمْنَا اشاره به آیه ی ۳۲ سوره ی زخرف دارد.