گنجور

شمارهٔ ۳۴

منم آن کس که شادی را سر و کاری نمی‌بینم
به عالم خوشدلی را روز بازاری نمی‌بینم
درختی طرفه شد عالم که من چندان که می‌جویم
به جز اندوه و اندیشه بر او باری نمی‌بینم
جوانی گلستان خرم و تازه است و من هرگز
گلی زین گلستان تازه بی‌خاری نمی‌بینم
درین دوران دل خرم بدان آوازه می‌ماند
کز او جز نام و آوازه من آثاری نمی‌بینم
دلی آزاد وقتی خوش نه روزی بلکه یک ساعت
به عالم گر کسی دیدست من باری نمی‌بینم
کدامین روز کز گردون سیه میغی نمی‌خیزد؟
کدامین شب که ایام آزاری نمی‌بینم؟
ز اسباب طرب در طبع جز وحشت نمی‌یابم
ز انواع فرح بر دل به جز باری نمی‌بینم
فلک از پار تا امسال با من تند شد زآن سان
کز او هر لحظه جز رنجی و آزاری نمی‌بینم
چه سود ار کار من هر روز بالا بیشتر گیرد؟
چو من خود را به وقت عیش بر کاری نمی‌بینم
عزیزان رفته‌اند از چشم و غمْشان مانده اندر دل
به غم خوردن ز خود بهتر سزاواری نمی‌بینم
نگهدارم در این حالت مگر هم لطف حق گردد؟
که من بهتر ز لطف حق نگهداری نمی‌بینم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منم آن کس که شادی را سر و کاری نمی‌بینم
به عالم خوشدلی را روز بازاری نمی‌بینم
هوش مصنوعی: من فردی هستم که هیچ ارتباطی با شادی ندارم و در دنیای خوشی‌ها، روزی را نمی‌بینم که بتوانم به راحتی و خوشحالی بگذرانم.
درختی طرفه شد عالم که من چندان که می‌جویم
به جز اندوه و اندیشه بر او باری نمی‌بینم
هوش مصنوعی: درختی شاخه‌دار و زیبا در این دنیا وجود دارد که هر چه بیشتر به جستجوی آن می‌روم، تنها حس غم و تفکر را در آن می‌یابم و چیز دیگری نمی‌بینم.
جوانی گلستان خرم و تازه است و من هرگز
گلی زین گلستان تازه بی‌خاری نمی‌بینم
هوش مصنوعی: جوانی مانند یک باغ سرسبز و شاداب است و من هیچ گلی را در این باغ سرسبز نمی‌بینم که بدون خار باشد.
درین دوران دل خرم بدان آوازه می‌ماند
کز او جز نام و آوازه من آثاری نمی‌بینم
هوش مصنوعی: در این زمان، دل شاداب من به خاطر شهرتی که دارم، باقی می‌ماند و جز نام و آوازه‌ام از او هیچ نشانه‌ای نمی‌بینم.
دلی آزاد وقتی خوش نه روزی بلکه یک ساعت
به عالم گر کسی دیدست من باری نمی‌بینم
هوش مصنوعی: دل آزاد و بی‌قید که خوش باشد، نه فقط در روز، بلکه حتی یک ساعت اگر کسی در دنیای پیرامون ببیند، من هیچ‌گاه چنین احساسی را تجربه نکرده‌ام.
کدامین روز کز گردون سیه میغی نمی‌خیزد؟
کدامین شب که ایام آزاری نمی‌بینم؟
هوش مصنوعی: کدام روزی هست که از آسمان تاریک هیچ غم و مشکلی برنخیزد؟ کدام شبی وجود دارد که من داغ و ناراحتی را احساس نکنم؟
ز اسباب طرب در طبع جز وحشت نمی‌یابم
ز انواع فرح بر دل به جز باری نمی‌بینم
هوش مصنوعی: از عناصر شادی در وجودم جز ترس و ناامیدی نمی‌بینم و از انواع خوشحالی‌ها برای دل خود جز بار سنگینی احساس نمی‌کنم.
فلک از پار تا امسال با من تند شد زآن سان
کز او هر لحظه جز رنجی و آزاری نمی‌بینم
هوش مصنوعی: از زمانی که سال‌ها پیش آغاز شد، به نظر می‌رسد آسمان بر من خشمگین شده و من هیچ جز رنج و درد از آن نمی‌بینم.
چه سود ار کار من هر روز بالا بیشتر گیرد؟
چو من خود را به وقت عیش بر کاری نمی‌بینم
هوش مصنوعی: چه فایده دارد که هر روز بیشتر تلاش کنم؟ وقتی در زمان لذت و خوشی، خودم را مشغول به کار نمی‌بینم.
عزیزان رفته‌اند از چشم و غمْشان مانده اندر دل
به غم خوردن ز خود بهتر سزاواری نمی‌بینم
هوش مصنوعی: عزیزان از دیدم دور شده‌اند و غم آن‌ها در دل من باقی مانده است. احساس می‌کنم که برای غم خوردن از خودم، سزاواری بهتر از این ندارم.
نگهدارم در این حالت مگر هم لطف حق گردد؟
که من بهتر ز لطف حق نگهداری نمی‌بینم
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که من در این وضعیت تحت حمایت و حفاظت قرار بگیرم، مگر اینکه این حمایت لطفی از جانب خداوند باشد؟ زیرا من چیزی بهتر از حمایت و مراقبت خداوند نمی‌بینم.