شمارهٔ ۳۳
گفتم که به زیرکی تمامم
شاید که خرد بود غلامم
هر چند که توسن است گردون
از دانش من شدست رامم
از جهد و کفایت من است این
کز چرخ بر آمدست کامم
وز غایت عقل و کاردانی
انگشت نمای خاص و عامم
شاید که بدین گمان که بردم
توبیخ کنند بر دوامم
امروز چو روز روشنم شد
کاندر همه کار ناتمامم
گر دعوی پختگی کنم باز
مپذیر که من هنوز خامم
هر چند که مرغ زیرک آمد
بر خاتم روزگار نامم
شک نیست که مرغ زیرکم زانک
افتاده به پای خود به دامم
بر دانش خود چو تکیه کردم
زان از می غم پرست جامم
هم فضل خدای به که گیرد
از روی کرم در اهتمامم
شمارهٔ ۳۲: مرا با آنکه با اقبال و با دولت سری دارمشمارهٔ ۳۴: منم آن کس که شادی را سر و کاری نمیبینم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.