گنجور

شمارهٔ ۱۶

یک ذره مهر در ایام مانده نیست
یک قطره آب در رخ اجرام مانده نیست
تا جام روزگار پر زا خون خلق شد
کس را شراب خوش مزه در جام مانده نیست
گلگونه موافقت و تاب عافیت
در روی دهر و طره ایام مانده نیست
جستم ز خاک صورت راحت زمانه گفت
مرغی طلب مکن که درین دام مانده نیست
دود و شرر مجوی که با سنگ حادثات
قندیل صبح و مجمره شام مانده نیست
زان دیگ مکرمت که جهان پخت پیش ازین
اندر جهان بحز طمع خام مانده نیست
از دهر تا نجات دو صد ساله راه هست
وز خاک تا امید یکی گام مانده نیست
سیمرغ و مردمی بهم اند از برای آنک
زان جز حدیث وزین بحز از نام مانده نیست
دلها ز غم بسوخت مگر خرمی بمرد؟
جم دل شکسته گشت مگر جام مانده نیست؟
آخر مجیر از همه کامی دهن بشست
وین است چاره چون به جهان کام مانده نیست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک ذره مهر در ایام مانده نیست
یک قطره آب در رخ اجرام مانده نیست
هوش مصنوعی: در دنیای امروز، دیگر عشق و محبت زیادی باقی نمانده و همچنان که در عالم هستی، آبی از اجرام وجود ندارد، در دل‌ها نیز اثری از دوستی‌ها و احساسات نیست.
تا جام روزگار پر زا خون خلق شد
کس را شراب خوش مزه در جام مانده نیست
هوش مصنوعی: زمانی که زندگی با رنج و مصیبت پر شده باشد، هیچ کس نمی‌تواند از لذت‌های شیرین و خوشایند بهره‌مند شود.
گلگونه موافقت و تاب عافیت
در روی دهر و طره ایام مانده نیست
هوش مصنوعی: چهره زیبا و خوشحالی در زندگی و لذت از روزهای خوب دیگر وجود ندارد.
جستم ز خاک صورت راحت زمانه گفت
مرغی طلب مکن که درین دام مانده نیست
هوش مصنوعی: از دنیای مادی و سختی‌های زندگی دور شدم و به دنبال آسایش و راحتی بودم. اما فهمیدم که به دنبال چیزی نباشم، چون دیگر در این دنیا چیزی از آن راحتی باقی نمانده است.
دود و شرر مجوی که با سنگ حادثات
قندیل صبح و مجمره شام مانده نیست
هوش مصنوعی: دنبال دود و آتش نباش، زیرا با سختی‌ها و مشکلات، نه صبحی روشن باقی مانده و نه شبی آرام.
زان دیگ مکرمت که جهان پخت پیش ازین
اندر جهان بحز طمع خام مانده نیست
هوش مصنوعی: از آن دیگ بزرگواری که در آن دنیا، همه چیز پخته و آماده شده است، در این دنیا چیزی جز طمع‌های بی‌نتیجه باقی نمانده است.
از دهر تا نجات دو صد ساله راه هست
وز خاک تا امید یکی گام مانده نیست
هوش مصنوعی: زندگی پر از چالش‌ها و سختی‌هاست و برای رسیدن به نجات و رهایی، باید زمان زیادی را طی کنیم. اما امید و آرزو آن‌قدر نزدیک است که فقط کافی است یک قدم برداریم.
سیمرغ و مردمی بهم اند از برای آنک
زان جز حدیث وزین بحز از نام مانده نیست
هوش مصنوعی: سیمرغ و مردم به یکدیگر وابسته‌اند، چرا که از این ارتباط، جز داستان‌ها و نام‌هایی باقی نمانده است.
دلها ز غم بسوخت مگر خرمی بمرد؟
جم دل شکسته گشت مگر جام مانده نیست؟
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که دل‌ها از غم بسوزند و شادی مرده باشد؟ آیا جمشید دل شکسته می‌شود و دیگر جام باقی نمی‌ماند؟
آخر مجیر از همه کامی دهن بشست
وین است چاره چون به جهان کام مانده نیست
هوش مصنوعی: در نهایت، شخص همه ی لذت‌ها و خوشی‌ها را فراموش می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که در این دنیا هیچ چیزی باقی نمانده که بتوان از آن بهره‌مند شد.