گنجور

شمارهٔ ۱۵

کار عالم نیک دیدم هیچ بر بنیاد نیست
بر دل خاصان ز عالم جز غم و بیداد نیست
داده ام انصاف و شد معلوم من کاندر جهان
هیچ کس را خاطری از بند غم آزاد نیست
من که از من عالمی شادند چون می بنگرم
طبع من یک ساعت از گردون گردان شاد نیست
آنچنان از خوش دلی دورم که اندیشم که من
خوش دل و آسودکی بودم مرا بر یاد نیست؟
خانه گل گرچه آبادست ما را زان چه سود؟
چون زمانی حجره دل از طرب آباد نیست
زیر دست رنج عالم نیست الا طبع ما
پای مال عشق شیرین جز دل فرهاد نیست
غصه ده تو گشت آخر چند بر تابد دلی
گرچه دل سختی کش است از سنگ وز پولاد نیست
عمر را لذت مدان چون از طرب بویی نماند
دجله بی حاصل شمر چون طرفه بغداد نیست
داد انده داده ایم اکنون دم از شادی زنیم
زانکه در غم دم زدن هر ساعتی از داد نیست
در جوانی تازه بودن واجب است از بهر آنک
آدمی خس تر ز سرو و کمتر از شمشاد نیست
هم به جام باده باید جست ازین وحشت امان
زانکه عمر آدمی بی باده الا باد نیست
دل به وصل لعبت نوشاد خوش دارم از آنک
شادی دل جز به وصل لعبت نوشاد نیست
عیش ها دیدیم زیر هفت گردون بر مراد
هم دگر بینیم کاخر عمر ما هفتاد نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کار عالم نیک دیدم هیچ بر بنیاد نیست
بر دل خاصان ز عالم جز غم و بیداد نیست
هوش مصنوعی: من به کار عالم دقت کردم و دیدم که هیچ‌چیز بر اساس و بنیاد درستی نیست. برای کسانی که در دل خود احساس خاصی دارند، جز غم و ستم چیزی از این دنیا نمی‌بیند.
داده ام انصاف و شد معلوم من کاندر جهان
هیچ کس را خاطری از بند غم آزاد نیست
هوش مصنوعی: من به دیگران انصاف و عدالت را عطا کرده‌ام و حالا دریافته‌ام که در این دنیا هیچ‌کس از قید غم و اندوه آزاد نیست.
من که از من عالمی شادند چون می بنگرم
طبع من یک ساعت از گردون گردان شاد نیست
هوش مصنوعی: من که می‌بینم درونم و حال و هوای خودم، احساس شادی و خوشحالی در دنیا را برای یک لحظه هم نمی‌یابم.
آنچنان از خوش دلی دورم که اندیشم که من
خوش دل و آسودکی بودم مرا بر یاد نیست؟
هوش مصنوعی: من آنقدر از حال خوب و شادی دور شده‌ام که گاهی فکر می‌کنم آیا واقعاً زمانی خوشحال و آرام بوده‌ام و حالا یادم نمی‌آید؟
خانه گل گرچه آبادست ما را زان چه سود؟
چون زمانی حجره دل از طرب آباد نیست
هوش مصنوعی: خانه‌ای که پر از گل و زیبایی است، چه فایده‌ای برای ما دارد؟ چون دل ما زمانی شاد و خوشحال نیست و از سرور خالی است.
زیر دست رنج عالم نیست الا طبع ما
پای مال عشق شیرین جز دل فرهاد نیست
هوش مصنوعی: هیچ چیز در جهان زیر دست رنج و زحمت وجود ندارد جز آنچه در طبیعت ما نهفته است. تنها عشق شیرینی مانند داستان فرهاد در دل ما وجود دارد.
غصه ده تو گشت آخر چند بر تابد دلی
گرچه دل سختی کش است از سنگ وز پولاد نیست
هوش مصنوعی: غم و اندوه تو بلاخره بر دلِ او تاثیر خواهد گذاشت. هرچند دل، تحمل زیادی دارد و مانند سنگ و فولاد سخت است، اما در نهایت از درد و ناراحتی خالی نخواهد ماند.
عمر را لذت مدان چون از طرب بویی نماند
دجله بی حاصل شمر چون طرفه بغداد نیست
هوش مصنوعی: عمر خود را بیهوده و بدون لذت تلقی نکن، چرا که وقتی شادی و خوشی از دست رفت، زندگی مثل رودخانه‌ای می‌شود که نه ارزش دارد و نه چیزی برای ارائه. اگر در اینجا خوشی و نشاطی وجود نداشته باشد، زندگی به حالتی از بیهودگی تبدیل می‌شود.
داد انده داده ایم اکنون دم از شادی زنیم
زانکه در غم دم زدن هر ساعتی از داد نیست
هوش مصنوعی: ما در گذشته به دیگران کمک کرده‌ایم و حالا وقت آن است که خوشحالی کنیم، زیرا در غم و اندوه دائم ماندن فایده‌ای ندارد.
در جوانی تازه بودن واجب است از بهر آنک
آدمی خس تر ز سرو و کمتر از شمشاد نیست
هوش مصنوعی: در جوانی، باید تازگی و شادابی را حفظ کرد، زیرا انسان در این دوران به اندازه‌ای ارزشمند است که با درخت سرو و شمشاد برابری می‌کند.
هم به جام باده باید جست ازین وحشت امان
زانکه عمر آدمی بی باده الا باد نیست
هوش مصنوعی: برای رهایی از این احساس تنهایی و وحشت، باید به دنبال لذت‌ها و شادی‌ها باشیم. چرا که زندگی بدون تجربیات شیرین و خوشایند، به مانند وزش بادی سرد و بی‌روح است.
دل به وصل لعبت نوشاد خوش دارم از آنک
شادی دل جز به وصل لعبت نوشاد نیست
هوش مصنوعی: من از اینکه قلبم را به وصال معشوق زیبا اختصاص دهم خوشحال هستم، چون تنها شادی واقعی دل، در وصل به این معشوق زیباست.
عیش ها دیدیم زیر هفت گردون بر مراد
هم دگر بینیم کاخر عمر ما هفتاد نیست
هوش مصنوعی: ما در زندگی خوشی‌های زیادی را زیر آسمان تجربه کردیم و امیدواریم که در آینده نیز خوشبختی را کنار یکدیگر ببینیم، چون در نهایت عمر ما به هفتاد سال نمی‌رسد.

حاشیه ها

1402/11/17 20:02
سیدمحمد جهانشاهی

خوشدل و آسوده کِی بودم ، مرا بر یاد نیست؟