شمارهٔ ۱۱
هنگام آنکه صبح صف آسمان شکست
اول نفس که زد دم شب در دهان شکست
هر بیضه ای که بود برین آشیان سبز
مرغ سپیده دم همه در آشیان شکست
شب دید و من که تیر نفسهای سالکان
پیکان سفته در جگر آسمان شکست
هر دو کان ز مجمر دلها برون پرید
بر روی صبح طره عنبر فشان شکست
دلهای شبروان ز رقیبان پرده در
گوهر ز سنگ چون شکند آنچنان شکست
من جام جم گرفته و با خود درین سخن
کین جامخانه فلکی چون توان شکست؟
آخر زمان به کین من آمد مگر منم
اول کسی که شیشه آخر زمان شکست
زوبین آه بر سپر شب چنان زدم
کز باد حمله تیر فلک در کمان شکست
دل عزم آستان عدم داشت عقل گفت
بس یار آبگینه که این آستان شکست
من گرم کرده اسب سخن با برید سر
خوشید سر بزد سخنم در دهان شکست
دل گفت کای مجیر هم از راه باز گرد
کان اسب در سر آمد و آن نردبان شکست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هنگام آنکه صبح صف آسمان شکست
اول نفس که زد دم شب در دهان شکست
هوش مصنوعی: زمانی که صبح، آسمان را شکافت و روز شروع شد، اولین نفسی که کشیده شد، باعث شد تاریکی شب به پایان برسد و شب در دل روز ناپدید شود.
هر بیضه ای که بود برین آشیان سبز
مرغ سپیده دم همه در آشیان شکست
هوش مصنوعی: هر تخم پرندهای که در این آشیان سبز وجود داشت، به دست سرنوشت و حوادث ناگوار، همه در این آشیان شکست و از بین رفت.
شب دید و من که تیر نفسهای سالکان
پیکان سفته در جگر آسمان شکست
هوش مصنوعی: شبی را دیدم که در آن، نفسهای سالکان مانند تیرهای پرتاب شده، آسمان را مجروح کردند.
هر دو کان ز مجمر دلها برون پرید
بر روی صبح طره عنبر فشان شکست
هوش مصنوعی: دو کان دلها مانند دود از دلها برون پریدند و بر روی صبح، رشتههای زیبا و عطرآگین به هم تابیدند و به هم ریختند.
دلهای شبروان ز رقیبان پرده در
گوهر ز سنگ چون شکند آنچنان شکست
هوش مصنوعی: دلهای شبروان از رقیبان خود، حجاب را کنار میزنند. آیا گوهر از سنگ میشکند؟ این چنین شکستی میتواند رخ دهد؟
من جام جم گرفته و با خود درین سخن
کین جامخانه فلکی چون توان شکست؟
هوش مصنوعی: من به دنبال جام جمی هستم و در این فکر هستم که چگونه میتوانم این مکان آسمانی را که شبیه به یک جام است بشکنم؟
آخر زمان به کین من آمد مگر منم
اول کسی که شیشه آخر زمان شکست
هوش مصنوعی: در آخرالزمان، به خاطر کینهای که داشتم، آمدم. آیا من نخستین کسی نیستم که شیشه این زمان را شکستم؟
زوبین آه بر سپر شب چنان زدم
کز باد حمله تیر فلک در کمان شکست
هوش مصنوعی: من با اندوه و نالهام به شب حملهور شدم، به گونهای که طوفان ستارگان نیز در برابر فشار زمان تیر خورشید را شکست.
دل عزم آستان عدم داشت عقل گفت
بس یار آبگینه که این آستان شکست
هوش مصنوعی: دل تصمیم گرفت به سوی هیچness برود، اما عقل گفت کافی است، ای یار، که این آستانه شکننده است.
من گرم کرده اسب سخن با برید سر
خوشید سر بزد سخنم در دهان شکست
هوش مصنوعی: من با کلام خود مانند اسبی تندرو و شجاع به پیش میروم، اما ناگهان واژههایم بر اثر اشتیاق و شوقی که دارم، در میانه راه به مشکل برمیخورند و شکست میخورند.
دل گفت کای مجیر هم از راه باز گرد
کان اسب در سر آمد و آن نردبان شکست
هوش مصنوعی: دل گفت: ای مجیر، بهتر است که از راهی که آمدی برگردی؛ زیرا آن اسب دیگر به مقصد نرسیده و نردبان هم شکسته شده است.