گنجور

شمارهٔ ۳۴

الامر فی نفاذ والملک فی قرار
والعید قد تجلی من غرة النهار
ای شاه عدل گستر عید آمدست بر در
از یار خواه باده وز باده خواه یاری
یا مالک المعالی یا کاشف المعانی
اصبحت فی الغوانی بدرا بلاسرار
دانی یقین و داری هرچ آن وجود دارد
جز غیب کان ندانی جز عیب کان نداری
واستسق دیک صرف صرفا کعین دیک
واشرب علی اغان یغنی عن الهزار
در ملکت فریدون می خواه بهمن آسا
کز بهمن و فریدون در ملک یادگاری

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

الامر فی نفاذ والملک فی قرار
والعید قد تجلی من غرة النهار
هوش مصنوعی: کارها به سرعت در حال انجام است و سلطنت در آرامش برقرار است، و جشن به روشنی از آغاز روز نمایان شده است.
ای شاه عدل گستر عید آمدست بر در
از یار خواه باده وز باده خواه یاری
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که عدالت را گسترش می‌دهی، عید به در خانه‌ات آمده است. از دوست خود باده بخواه و از باده، یاری و همراهی بخواه.
یا مالک المعالی یا کاشف المعانی
اصبحت فی الغوانی بدرا بلاسرار
هوش مصنوعی: ای صاحب مقام‌های بلند، ای کسی که معانی را روشن می‌کنی، امروز در دل دختری چون ماهی می‌درخشی بدون هیچ راز و پنهانی.
دانی یقین و داری هرچ آن وجود دارد
جز غیب کان ندانی جز عیب کان نداری
هوش مصنوعی: می‌دانی که فقط چیزی را می‌دانی که وجود دارد، اما نمی‌دانی آنچه را که غیبی است، پس عیب‌های ناشناخته برایت وجود ندارد.
واستسق دیک صرف صرفا کعین دیک
واشرب علی اغان یغنی عن الهزار
هوش مصنوعی: برای تو از دیک تقاضا می‌کنم که مثل چشمه‌ای صاف و زلال باشد و بر سر آهنگ‌هایی بنوش که به من از هزار چیز حکایت می‌کند.
در ملکت فریدون می خواه بهمن آسا
کز بهمن و فریدون در ملک یادگاری
هوش مصنوعی: در سرزمین فریدون، بهمن را بخواه، چرا که او یادگاری از فریدون و بهمن است.