گنجور

شمارهٔ ۵۶

حبر جهان فرید دبیر آنکه در جهان
ملک جهان به تیغ زبان شد مسلمش
قرصی است در دواتش و افعی است در بنانش
کلکی که زهر و مهره چو افعی است باهمش
آن قرص وافعی است که با زهر حادثات
از قرص افعی اهل خرد نشمرد کمش
مریم دلی که در بر این نخل خشک خاک
الا مسیح پاک نزادست مریمش
عیسی خود اوست من غلطم زانکه زنده شد
چندین هزار معنی مرده ز یک دمش
گردون صواب کرد که وقت خطاب خواند
در ملک نظم و نثر ختاخان اعظمش
زان سینه به دو دم که از آهو هزار ناف
من در وجود کم ز سگ ار می دهم دمش
در صدر ملک شه ز سه انگشت و یک قلم
بر یک سه پایه بین علم مشگ پرچمش
با صیت کلک خویش برو گو سه نوبه زن!
کاسباب کوس و کار علم شد منظمش
با او نشست بکر سخن بی نقاب از آنک
زیر نقاب نه فلک او بود محرمش
شعرش به من رسید دلم گفت هان و هان!
جان کن نثار او که عزیزست مقدمش
بر وی ز چشم زخم بترسم که بر فحول
زخمی است از زمانه که کم گشت مرهمش
آن را که پیش دیده جهان خاتمست راست
کژ می نهد معاینه چون نقش خاتمش
از حلقه وجود برون باد چون نگین
چرخی که هست چنبر دف خاتم جمش
امروز دار ملک کرم ملک غور گشت
زان کرد حق چو مکه و یثرت مکرمش
چون مروه و صفاش صفای مروتست
همچون اساس کعبه بنا باد محکمش
آن آشیان قدس چنان باد کز خوشی
سیمرغ وار نام رود گرد عالمش

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حبر جهان فرید دبیر آنکه در جهان
ملک جهان به تیغ زبان شد مسلمش
هوش مصنوعی: خبر جهان، فرید دبیر، کسی است که در این دنیا، با سخنان خود، به معنای واقعی کلمه، مالک و حاکم بر دنیا شده است.
قرصی است در دواتش و افعی است در بنانش
کلکی که زهر و مهره چو افعی است باهمش
هوش مصنوعی: بیتی که اشاره کردید به توصیف یک شی یا موجودی می‌پردازد که ظاهری جذاب و فریبنده دارد، اما در باطن خطرناک و سمی است. این توصیف به نوعی نشان‌دهنده‌ی تضاد بین ظاهر و باطن است؛ چیزی که در ظاهر زیبا و خواستنی به نظر می‌رسد، در واقع می‌تواند آسیب‌زننده و مضر باشد. به این ترتیب، از یک سو، زیبایی و جذابیت، و از سوی دیگر، زهر و خطر را با هم ترکیب می‌کند.
آن قرص وافعی است که با زهر حادثات
از قرص افعی اهل خرد نشمرد کمش
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که آن چیز واقعی و با ارزش (قرص واقعی) ممکن است در برابر مشکلات و حوادث زندگی آسیبی ببیند، اما نباید آن را با خطرات و تلخی‌هایی که ممکن است از طرف افراد خردمند یا آگاه به انسان تحمیل شود، مقایسه کرد. در واقع، بر اهمیت و ارزش واقعی آن چیز تأکید می‌کند و می‌گوید که نباید به خاطر سختی‌ها و چالش‌ها آن را کم ارزش دانست.
مریم دلی که در بر این نخل خشک خاک
الا مسیح پاک نزادست مریمش
هوش مصنوعی: در دلی که در کنار این درخت خشک است، تنها مسیح پاک زاده نشده است، بلکه مریم هم وجود دارد. وجود او مانند یک نشانه از زندگی و امید در این خاک بی‌حیات است.
عیسی خود اوست من غلطم زانکه زنده شد
چندین هزار معنی مرده ز یک دمش
هوش مصنوعی: عیسی خود پروردگار است و من در اشتباه هستم، زیرا او با یک دم خود، هزاران معنی و حقیقت را زنده کرد در حالی که بسیاری دیگر مرده‌اند.
گردون صواب کرد که وقت خطاب خواند
در ملک نظم و نثر ختاخان اعظمش
هوش مصنوعی: آسمان درست کرد که زمانی برای سخن گفتن در سرزمین نظم و نثر، خطاب به ختاخان بزرگش، باشد.
زان سینه به دو دم که از آهو هزار ناف
من در وجود کم ز سگ ار می دهم دمش
هوش مصنوعی: از آن سینه‌ای که با دو دم می‌زند، اگر هزار دل من را هم بدهی، به تنهائی او نمی‌ارزد.
در صدر ملک شه ز سه انگشت و یک قلم
بر یک سه پایه بین علم مشگ پرچمش
هوش مصنوعی: در بالاترین مقام سلطنت، شاه با سه انگشت و یک قلم بر روی یک سه‌پایه قرار دارد و علم (پرچم) مشکی رنگش را به دوش می‌زند.
با صیت کلک خویش برو گو سه نوبه زن!
کاسباب کوس و کار علم شد منظمش
هوش مصنوعی: با قلم خود به دیگران بگو که از سه بار به یاد بیاورند! وسایل و ابزار علم به خوبی سامان یافته‌اند.
با او نشست بکر سخن بی نقاب از آنک
زیر نقاب نه فلک او بود محرمش
هوش مصنوعی: او به محفل دوستانه نشسته و بی‌پرده از دل صحبت می‌کند، زیرا زیر پرده‌ی ظاهر عالم، کسی به رازهای او آشنا نیست.
شعرش به من رسید دلم گفت هان و هان!
جان کن نثار او که عزیزست مقدمش
هوش مصنوعی: شعری را که خواندم، دلم به وجد آمد و گفت: چقدر خوب است! جانم را نثار او کن که ورودش عزیز و محترم است.
بر وی ز چشم زخم بترسم که بر فحول
زخمی است از زمانه که کم گشت مرهمش
هوش مصنوعی: از اینکه مبادا آسیبی به او برسد نگرانم، زیرا او زخمی دارد که زمانه بر آن گذاشته و مرحم آن کم شده است.
آن را که پیش دیده جهان خاتمست راست
کژ می نهد معاینه چون نقش خاتمش
هوش مصنوعی: آن کسی که در دیدگانش، دنیا پایان یافته است، به واقع مانند نقشی که بر مهر زده شده، به طور وارونه و نادرست به تماشا می‌نشیند.
از حلقه وجود برون باد چون نگین
چرخی که هست چنبر دف خاتم جمش
هوش مصنوعی: از دایره وجود بیرون برو، مانند نگینی که به دور حلقه‌ای می‌چرخد، زیرا گردنبند و حلقه‌ای که در دست جمشید است، به تو نشان می‌دهد.
امروز دار ملک کرم ملک غور گشت
زان کرد حق چو مکه و یثرت مکرمش
هوش مصنوعی: امروز سرزمین کرم و بخشش به دقت و عظمت مکه و یثرب گسترش یافته است، زیرا خداوند آن را محترم و ارجمند ساخته است.
چون مروه و صفاش صفای مروتست
همچون اساس کعبه بنا باد محکمش
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و اهمیت مروت و وفاداری اشاره دارد، و می‌گوید که مانند صفا و مروه که مقدس و زیبا هستند، مروت نیز باید در زندگی ما وجود داشته باشد. همچنین، به استحکام و پایداری این ویژگی‌ها در بنیاد زندگی اشاره می‌کند، مانند پایه‌های کعبه که باید محکم و استوار باشند.
آن آشیان قدس چنان باد کز خوشی
سیمرغ وار نام رود گرد عالمش
هوش مصنوعی: آشیانه‌ای که در آسمان و در realms مقدس وجود دارد، مانند بادی است که از خوشی می‌وزد و خواه آن سیمرغ باشد، نام آن در جهان پخش خواهد شد.