گنجور

شمارهٔ ۵۷

مرا دل نه و دردهای دلی
که عاجز شدستم ز درمان خویش
ندانم من خسته آن کیم؟
که باری نیم بی گمان آن خویش
تن و جان خود می خورم در عنا
چو شمعم همه ساله مهمان خویش

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا دل نه و دردهای دلی
که عاجز شدستم ز درمان خویش
هوش مصنوعی: من دلی دارم که پر از درد است و این دردها مرا به درمان نرسانده و عاجز کرده است.
ندانم من خسته آن کیم؟
که باری نیم بی گمان آن خویش
هوش مصنوعی: نمی‌دانم آن شخص خسته که هست، اما بدون شک او کسی است که به من تعلق دارد.
تن و جان خود می خورم در عنا
چو شمعم همه ساله مهمان خویش
هوش مصنوعی: من هر ساله مانند شمعی که در مراسمی روشن می‌شود، خود را فدای دیگران می‌کنم و در این راه، هم جسم و هم روح خود را تقدیم می‌کنم.