گنجور

شمارهٔ ۴۶

خداوندم ظهیرالدین ادام الله ایامه
که در فضل و هنر جز صدر سلطان را نمی شاید
همی داند به عقل کامل و رای رفیع خود
که چرخ ازرق الازرق و دستان را نمی شاید
نباتی کز فضای بی ثبات او همی روید
اگر چه محض جان داروست درمان را نمی شاید
دلی در پنجه قهرش سر شادی نمی دارد
سری با قبضه تیغش گریبان را نمی شاید
شبش گر طره عذراست در وامق نمی گیرد
مهش گر جبهت حوراست رضوان را نمی شاید
مرا چون گوی سرگردان اگر دارد عجب نبود
چنین گویی که الا زخم چوگان را نمی شاید
مرا قطب معانی خواند بر چارم فلک عیسی
به بندم کرد یعنی قطب دوران را نمی شاید
ز شه در خط نیم زیرا که خطی دارد از گردون
که این حسان سخن فی الجمله احسان را نمی شاید
ولیکن گر تو حال من ز گبر زند خوان پرسی
بگوید کین مسلمان بند و زندان را نمی شاید
به شکل هدهدی پیش سلیمان آمدم شاها!
چه دانستم که این هدهد سلیمان را نمی شاید
اگر شه رای آن دارد که آزادم کند زیبد
که روز عید اضحی حبس و حرمان را نمی شاید
وگر قربان کند باری توزی او قربتی داری
بگو کین گاو فربه نیست قربان را نمی شاید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خداوندم ظهیرالدین ادام الله ایامه
که در فضل و هنر جز صدر سلطان را نمی شاید
هوش مصنوعی: خداوندی که ظهیرالدین را حفظ کند، بگذارید روزهایش ادامه داشته باشد، زیرا در زمینه فضیلت و هنر، هیچ کس جز صدر سلطان شایسته او نیست.
همی داند به عقل کامل و رای رفیع خود
که چرخ ازرق الازرق و دستان را نمی شاید
هوش مصنوعی: او با عقل و درک بالایش می‌داند که آسمان آبی و دستان در دستان خود او قرار ندارند.
نباتی کز فضای بی ثبات او همی روید
اگر چه محض جان داروست درمان را نمی شاید
هوش مصنوعی: نباتی که در فضای ناپایدار رشد می‌کند، هرچند که به ظاهر به عنوان داروی جان عمل می‌کند، اما در واقع درمانی ندارد.
دلی در پنجه قهرش سر شادی نمی دارد
سری با قبضه تیغش گریبان را نمی شاید
هوش مصنوعی: دل کسی که به قهر اوست، جایی برای شادی ندارد و کسی که با تهدید و تیزی شمشیرش مواجه است، جرات نمی‌کند به او نزدیک شود.
شبش گر طره عذراست در وامق نمی گیرد
مهش گر جبهت حوراست رضوان را نمی شاید
هوش مصنوعی: اگر شب جایی باشد که زیبایی و دلربایی وجود داشته باشد، هیچ چیز نمی‌تواند زیبایی او را کم کند. حتی اگر چهره‌اش همانند حور بهشتی باشد، باز هم به مقام و جایگاه رضوان نمی‌رسد.
مرا چون گوی سرگردان اگر دارد عجب نبود
چنین گویی که الا زخم چوگان را نمی شاید
هوش مصنوعی: مرا مانند گوی سرگردان می‌بیند، اگر تعجبی کند، جای تعجب نیست، زیرا این گوی فقط زخم ضربه‌ی چوب را می‌تواند تحمل کند.
مرا قطب معانی خواند بر چارم فلک عیسی
به بندم کرد یعنی قطب دوران را نمی شاید
هوش مصنوعی: من را به عنوان مرکزی برای معانی شناختند و در چهارمین آسمان، عیسی مرا به بند کشید، به این معنا که دوره‌ی زمانی بر من تسلطی ندارد.
ز شه در خط نیم زیرا که خطی دارد از گردون
که این حسان سخن فی الجمله احسان را نمی شاید
هوش مصنوعی: از فرمانروا حرفی نمی‌زنم، زیرا که او از آسمان خطی دارد و این زیبایی‌های کلامی که گفت می‌شود، در حقیقت نیکو و احسان نیست.
ولیکن گر تو حال من ز گبر زند خوان پرسی
بگوید کین مسلمان بند و زندان را نمی شاید
هوش مصنوعی: اما اگر تو حال من را از گبر (غیر مسلمان) بپرسیدی، می‌گوید که این مسلمان بند و زندان را نمی‌تواند تحمل کند.
به شکل هدهدی پیش سلیمان آمدم شاها!
چه دانستم که این هدهد سلیمان را نمی شاید
هوش مصنوعی: به شکل هدهدی به پیش سلیمان رفتم، اما چه می‌دانستم که این هدهد شایسته‌ی سلیمان نیست.
اگر شه رای آن دارد که آزادم کند زیبد
که روز عید اضحی حبس و حرمان را نمی شاید
هوش مصنوعی: اگر پادشاه بخواهد که مرا آزاد کند، این کار در معرض این است که روز عید قربانی، نباید در بند و محرومیت بمانم.
وگر قربان کند باری توزی او قربتی داری
بگو کین گاو فربه نیست قربان را نمی شاید
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد چیزی را قربانی کند، باید بداند که این گاو چاق و فربه، برای قربانی مناسب نیست.