شمارهٔ ۳۷
دریا دلا! کسی که گهر چین لفظ تست
در جزع دیده صورت لؤلؤ نیاورد
عقل آن زمان که سحر حلال تو دل برد
ایمان به هیچ غمزه جادو نیاورد
هستی مسیح جان ده وآنرا که دانشی است
پیش دم تو هاون و دارو نیاورد
با روی شاهدان سیه چشم لفظ تو
دل یاد زال ریخته ابرو نیاورد
شاها! سخن غلام من آمد اگر چه هست
هندو وشی که قیمت نیکو نیاورد
چون آرمت سخن که بر چون تو خسروی؟
عاقل به تحفه بنده هندو نیاورد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دریا دلا! کسی که گهر چین لفظ تست
در جزع دیده صورت لؤلؤ نیاورد
هوش مصنوعی: ای دل! دریا، مانند تو کسی پیدا نمیشود که بتواند زیباییهای کلامت را در عمق وجودش ببیند و مانند مروارید از آن جواهر بسازد.
عقل آن زمان که سحر حلال تو دل برد
ایمان به هیچ غمزه جادو نیاورد
هوش مصنوعی: زمانی که عقل در ساعت سحر جاذبهها و زیباییهای تو را جذب میکند، دیگر به هیچ نوع جادو و وسوسهای توجه نمیکند و از ایمانش به آن زیباییها کم نمیشود.
هستی مسیح جان ده وآنرا که دانشی است
پیش دم تو هاون و دارو نیاورد
هوش مصنوعی: مسیح، جان را زنده کن و بدان که کسی که دانشی دارد، در برابر تو مانند هاون و دارو بیقدرت است و نظری ندارد.
با روی شاهدان سیه چشم لفظ تو
دل یاد زال ریخته ابرو نیاورد
هوش مصنوعی: با چهره زیبا و چشمهای تاریک شاهدان، واژههای تو باعث میشود که دل، یاد زال را فراموش کند و به ابروهای تو فکر نکند.
شاها! سخن غلام من آمد اگر چه هست
هندو وشی که قیمت نیکو نیاورد
هوش مصنوعی: ای شاه! سخن من که غلام تو هستم، آمده است. هرچند که این فرد هندو و زرتشتی است و ارزش خوبی ندارد.
چون آرمت سخن که بر چون تو خسروی؟
عاقل به تحفه بنده هندو نیاورد
هوش مصنوعی: وقتی که تو شاهزادهای بزرگ و باارزش هستی، چرا باید به کسی که در مقام و منزلت تو نیست، توجه کنی؟ انسان خردمند نیازی ندارد که هدیه یک بنده ساده را بپذیرد.