شمارهٔ ۳۶
اوحد دین چون ز حادثات زمانه
کار وزارت به مرگ خویش تبه کرد
با من مسکین خرد به زاری زاری
گفت هزاران هزار آوخ واه کرد
بر دل تو باز حادثه حشر آورد
بر در تو باز رنج نایبه ره کرد
عمر ربود از تو روزگار نه مخدوم
سر ستد از تو فلک نه قصد کله کرد
گفتمش این هست شرط ماتم او چیست؟
گفت مرا چون به صبح و شام نگه کرد
موی ببر اینکه صبح موی ببرید
جامه سیه کن که شام جامه سیه کرد
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اوحد دین چون ز حادثات زمانه
کار وزارت به مرگ خویش تبه کرد
هوش مصنوعی: اوحدالدین به دلیل مشکلات و حوادث روزگار، مسئولیت وزارت را به خاطر مرگ خود از دست داد.
با من مسکین خرد به زاری زاری
گفت هزاران هزار آوخ واه کرد
هوش مصنوعی: با من، که بیچارهام، خرد به زبان زاری گفت و از روی حسرت هزاران بار آه کشید.
بر دل تو باز حادثه حشر آورد
بر در تو باز رنج نایبه ره کرد
هوش مصنوعی: عذاب و حوادث دوباره بر دل تو آمد و به خاطر تو، مشکلات و رنجها دوباره به سراغت آمدند.
عمر ربود از تو روزگار نه مخدوم
سر ستد از تو فلک نه قصد کله کرد
هوش مصنوعی: زمانه از تو عمر را گرفت و آسمان هم از تو درخواست خدمت نکرد، نه به تو توجهی داشت و نه قصدی برای آسیب رساندن به تو.
گفتمش این هست شرط ماتم او چیست؟
گفت مرا چون به صبح و شام نگه کرد
هوش مصنوعی: از او پرسیدم که شرط اندوه تو چیست؟ او پاسخ داد که وقتی به صبح و شام به من توجه کند.
موی ببر اینکه صبح موی ببرید
جامه سیه کن که شام جامه سیه کرد
هوش مصنوعی: موهای ببر را نزن، چون صبح است. لباس سیاه بپوش که شب آمده و لباس سیاه پوشیده است.