گنجور

شمارهٔ ۹

یک شبه وصل تو ز صد جان بهست
ناز تو از ملک خراسان بهست
بوسی از آن لعل شکر بار تو
گر بدهی بی جگر از جان بهست
عقل من اندر خم زلف تو به
گوی هم اندر خم چوگان بهست
چون نبود درد تو درمان پذیر
درد تو صد بار ز درمان بهست
از تو غم ارزان شده در عهد تو
آنچه همه کس خورد ارزان بهست
گرچه مجیر از تو به جان غم خرید
نیست پشیمان که هنوز آن بهست

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک شبه وصل تو ز صد جان بهست
ناز تو از ملک خراسان بهست
هوش مصنوعی: وصل تو، یک شبه جان‌های زیادی را فدای خود می‌کند و ناز تو، از سرزمین خراسان برمی‌خیزد.
بوسی از آن لعل شکر بار تو
گر بدهی بی جگر از جان بهست
هوش مصنوعی: اگر تو لب‌های شیرین و لعل‌گون خود را به من ببخشی، حتی اگر جانم را هم بدون هیچ تردیدی فدای تو کنم، باز هم خوشحال خواهم بود.
عقل من اندر خم زلف تو به
گوی هم اندر خم چوگان بهست
هوش مصنوعی: عقل من در پیچ و تاب زلف تو در حال گشت و گذار است، مانند توپ در میدان چوگان که در جست‌وجوی مسیرش است.
چون نبود درد تو درمان پذیر
درد تو صد بار ز درمان بهست
هوش مصنوعی: اگر درد تو درمان‌ناپذیر باشد، درمان کردن آن صد بار هم فایده‌ای ندارد.
از تو غم ارزان شده در عهد تو
آنچه همه کس خورد ارزان بهست
هوش مصنوعی: در زمانه‌ی تو، غم و اندوه کاهش یافته و تمامی چیزهایی که دیگران از آن لذت می‌برند، برای تو نیز بسیار آسان و در دسترس شده است.
گرچه مجیر از تو به جان غم خرید
نیست پشیمان که هنوز آن بهست
هوش مصنوعی: هرچند از تو غم و رنج کشیدم، اما از آنکه این دوران را سپری کردم، پشیمان نیستم و هنوز هم بر این انتخاب خودم پایبندم.