گنجور

شمارهٔ ۷۶

تا بسته بند زلف پریشان گشاده ای
صد نافه مشگ بر گل خندان گشاده ای
ما را که دست بر رگ صد دل نهاده ایم
دل بسته ای به زلف و رگ جان گشاده ای
سینه مکن به بستن دل زان قبل که تو
دل بسته ای نه ملک خراسان گشاده ای
خندی ز گریه من و آنگه گمان بری
کاب بقا ز چشمه حیوان گشاده ای
بستیم عهد که دل نشکنی دگر
چونست پس که گوی گریبان گشاده ای؟
گفتیم که بر مجیر گشایی در وصال
تو هر چه در فراق درست آن گشاده ای

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا بسته بند زلف پریشان گشاده ای
صد نافه مشگ بر گل خندان گشاده ای
هوش مصنوعی: وقتی که رشته‌های گیسوی آشفته‌ات را باز می‌کنی، بوی خوشی همچون عطر مشک بر صورت گل‌های خندان پخش می‌شود.
ما را که دست بر رگ صد دل نهاده ایم
دل بسته ای به زلف و رگ جان گشاده ای
هوش مصنوعی: ما که خود را به شدت به احساسات و دل‌مشغولی‌های قلبی‌امان پیوند زده‌ایم، تو با زلفت ما را تحت تاثیر قرار داده‌ای و به زندگی و روح خود گشوده‌ای.
سینه مکن به بستن دل زان قبل که تو
دل بسته ای نه ملک خراسان گشاده ای
هوش مصنوعی: به خودت سخت نگیرو دل خودت را محکم نکن، چرا که تو خودت دل را بسته‌ای و نه اینکه سرزمینی را فتح کرده‌ای.
خندی ز گریه من و آنگه گمان بری
کاب بقا ز چشمه حیوان گشاده ای
هوش مصنوعی: با لبخندت بر گریه‌های من بخند و سپس گمان کن که از چشمه حیات، درخت زندگی را شکوفا کرده‌ای.
بستیم عهد که دل نشکنی دگر
چونست پس که گوی گریبان گشاده ای؟
هوش مصنوعی: ما عهدی بستیم که دیگر دل یکدیگر را نشکنیم. حالا چه شده است که تو به راحتی از این عهد گذشته‌ای و به من آسیب می‌رسانی؟
گفتیم که بر مجیر گشایی در وصال
تو هر چه در فراق درست آن گشاده ای
هوش مصنوعی: ما گفتیم که اگر در راه رسیدن به تو، دوستی و نزدیکی را بگشایی، هر چه در جدایی و دوری پیش آمده، درست همانقدر باز شده است.