شمارهٔ ۷۱
گره مشگ بر سمن چه زنی؟
لشکر زنگ بر ختن چه زنی؟
چون تو گویی که جان نفس نزنم
من چو گویم که بوسه تن چه زنی؟
چون ز لعل تو بوسه از طلبم
بر شکر لؤلؤ عدن چه زنی؟
او نرنجد بدین قدر بدهد
تو لگد در فتوح من چه زنی؟
صد گریبان دریده شد ز غمت
چاک بر طرف پیرهن چه زنی؟
دلم از غم بسوخت دم چه دهی؟
غم تو دل ببرد تن چه زنی؟
هر زمانی مرا که مرغ توام
سینه بر نوک بابزن چه زنی؟
چون ز تو دل شکسته گشت مجیر
بر دلش زخم دل شکن چه زنی؟
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گره مشگ بر سمن چه زنی؟
لشکر زنگ بر ختن چه زنی؟
هوش مصنوعی: به چه کار گرفتن زلف مشکین معشوق خود را نداشته باش، چون نمیتوانی در برابر قدرت و زیبایی این لشکر مقاومتی کنی.
چون تو گویی که جان نفس نزنم
من چو گویم که بوسه تن چه زنی؟
هوش مصنوعی: وقتی تو میگویی که جانم را صدمه نزن، من هم میگویم که چگونه میتوانم از عشق و احساس تو دست بکشم؟
چون ز لعل تو بوسه از طلبم
بر شکر لؤلؤ عدن چه زنی؟
هوش مصنوعی: وقتی که از لبهای زیبا و دلربای تو بوسهای میطلبم، آیا بر شیرینی مروارید عدن چه تأثیر میگذاری؟
او نرنجد بدین قدر بدهد
تو لگد در فتوح من چه زنی؟
هوش مصنوعی: او ناراحت نشود، با این شدت که تو به من ضربه میزنی، در پی دستاوردهای من چه کار میکنی؟
صد گریبان دریده شد ز غمت
چاک بر طرف پیرهن چه زنی؟
هوش مصنوعی: این بیت به بیان احساس عمیق غم و درد ناشی از یک جدایی یا فقدان میپردازد. شاعر از شدت اندوه خود میگوید که به اندازهای غمگین است که لباسش پاره شده و این نشاندهندهی شدت احساس اوست. او به صورت بلاغی اشاره میکند که در این وضعیت، چیزی نمیتواند او را آرام کند. به نوعی، غم او آنقدر بزرگ و عمیق است که قابل مقایسه با دیگران نیست.
دلم از غم بسوخت دم چه دهی؟
غم تو دل ببرد تن چه زنی؟
هوش مصنوعی: دل من از غم خیلی سوخته، چه کاری از دستت برمیآید؟ غم تو آنقدر بزرگ است که حتی جسمم هم نمیتواند آن را تحمل کند.
هر زمانی مرا که مرغ توام
سینه بر نوک بابزن چه زنی؟
هوش مصنوعی: هر وقت که من به عنوان پرندهای برای تو هستم، چرا سینهام را به نوک خودت میزنی؟
چون ز تو دل شکسته گشت مجیر
بر دلش زخم دل شکن چه زنی؟
هوش مصنوعی: وقتی دل کسی به خاطر تو شکسته شده است، چه فایده دارد که زخم دیگری بر قلب او بگذاری؟

مجیرالدین بیلقانی