شمارهٔ ۶۸
باز از دو لب به عالم صد شور درفگندی
بنیاد عمر ما را یکباره بر فگندی
بر می ز پر طوطی مهری دگر نهادی
بر گل ز طوق قمری بندی دگر فگندی
گفتم که تا بد از تو خورشید وصل بر من
خود بر چنین سخنها کم سایه بر فگندی
گفتی که خاک من شو تا آب روی بینی
گشتم ولی چو خاکم بیرون در فگندی
تر بود چشم من خود از بهر خشک جانی
تو آمدی و آتش در خشک و تر فگندی
یک روزه وصل جستم گفتی سرش ندارم
زانم خجل که خود را در دردسر فگندی
هر شب مجیر بی تو زان با جگر خورد خون
کورا به وعده کژ خون در جگر فگندی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز از دو لب به عالم صد شور درفگندی
بنیاد عمر ما را یکباره بر فگندی
هوش مصنوعی: از لبان تو بار دیگر موجی از شور و هیجان به دنیا میافکنم، تو یکباره پایههای عمر و زندگی ما را بر هم میزنی.
بر می ز پر طوطی مهری دگر نهادی
بر گل ز طوق قمری بندی دگر فگندی
هوش مصنوعی: پر طوطی رنگارنگی را به نمایش میگذاری و بر روی گل، نوار دیگری را به عنوان نشانهای میپیچانی.
گفتم که تا بد از تو خورشید وصل بر من
خود بر چنین سخنها کم سایه بر فگندی
هوش مصنوعی: من گفتم که اگر از تو جدایی به بار آید، خورشید وصال بر من نتابد و سایهات بر من کمنور شود.
گفتی که خاک من شو تا آب روی بینی
گشتم ولی چو خاکم بیرون در فگندی
هوش مصنوعی: تو گفتی که به خاک تو تبدیل میشوم تا بتوانی بر روی من آب بریزی، اما حالا که به خاک تبدیل شدم، مرا از در خارج کردی.
تر بود چشم من خود از بهر خشک جانی
تو آمدی و آتش در خشک و تر فگندی
هوش مصنوعی: چشم من به خاطر دلتنگی تو همیشه پر از اشک بود، اما تو آمدی و میان این رنج و غم، آتش عشق را روشن کردی.
یک روزه وصل جستم گفتی سرش ندارم
زانم خجل که خود را در دردسر فگندی
هوش مصنوعی: یک روز به عشق وصال تو امیدوار شدم، اما تو گفتی که نمیتوانی سر این ارتباط را بگذاری. از اینرو، خجالتزدهام چون خودم را در وضعیتی سخت و دشوار گرفتار کردهام.
هر شب مجیر بی تو زان با جگر خورد خون
کورا به وعده کژ خون در جگر فگندی
هوش مصنوعی: هر شب به یاد تو دلم پر از درد و حسرت است و مانند کسی که در تاریکی گم شده، جان میکَنم. تو به وعدههای دروغین دل میبندی و من در دلم زخمها را به خاطر تو تحمل میکنم.