شمارهٔ ۶۷
گر چشم شوخ تو ز جفا خفته نیستی
کار جهان چو زلف تو آشفته نیستی
ور نیستی به همت لعل تو هیچ دل
با نوک غمزه های تو ناسفته نیستی
چوگان زدن نه کار تو بودی بر آفتاب
گره راه گوی ز آه دلم رفته نیستی
چون لاله زیر زلف تو جایی گرفتمی
گر بخت من چو نرگس تو خفته نیستی
گفتی مجیر با تو که در خون کس مشو
گر با تو این سخن دگری گفته نیستی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر چشم شوخ تو ز جفا خفته نیستی
کار جهان چو زلف تو آشفته نیستی
هوش مصنوعی: اگر چشمان بازیگوش تو در حال بدجنسی خواب نیستند، پس کار دنیا مانند موهای تو در هم نیست.
ور نیستی به همت لعل تو هیچ دل
با نوک غمزه های تو ناسفته نیستی
هوش مصنوعی: اگر نبود تو و مهارت زیبای تو، هیچ دلی با ناز و کرشمههای تو آشنا نیست.
چوگان زدن نه کار تو بودی بر آفتاب
گره راه گوی ز آه دلم رفته نیستی
هوش مصنوعی: نمیتوانی به سادگی در وسط روز به بازی چوگان بپردازی، زیرا با این حال، قلبم پر از غم و کینه است و تو دیگر در کنارم نیستی.
چون لاله زیر زلف تو جایی گرفتمی
گر بخت من چو نرگس تو خفته نیستی
هوش مصنوعی: من در زیر زلف تو به مانند لالهای جا گرفتهام. اگر بخت من هم مانند نرگس تو خوابیده باشد، چه فایدهای دارد؟
گفتی مجیر با تو که در خون کس مشو
گر با تو این سخن دگری گفته نیستی
هوش مصنوعی: گفتی که ملامت نکن و با کسی به دشمنی نرو، اگر با تو کسی دیگر چنین صحبت کرده باشد.