گنجور

شمارهٔ ۶۶

دریغا قصه دردت چنین مشکل نبایستی
ره درد ترا جز وصل تو منزل نبایستی
اگر چه غرقه شد کشتی به دریای غمت دل را
کنارم هر شبی از دیده چون ساحل نبایستی
مرا بهر رضای تو دلی بایستی انده کش
غلط گفتم که با این غم مرا خود دل نبایستی
چو کردم حاصل عمرم فدای خاک پاک تو
دل سرگشته از وصل تو بی حاصل نبایستی
مجیر خسته در کارت ندیدست از فلک یاری
تو گر زو غافلی شاید فلک غافل نبایستی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دریغا قصه دردت چنین مشکل نبایستی
ره درد ترا جز وصل تو منزل نبایستی
هوش مصنوعی: ای کاش قصه‌ی درد تو این‌قدر پیچیده نبود، چراکه نباید راه درد تو به جز پیوند با تو به جای دیگری می‌رسید.
اگر چه غرقه شد کشتی به دریای غمت دل را
کنارم هر شبی از دیده چون ساحل نبایستی
هوش مصنوعی: اگرچه کشتی دریا به خاطر غم‌ها غرق شده، اما دل من هر شب باید مانند ساحل از چشمانم دور باشد.
مرا بهر رضای تو دلی بایستی انده کش
غلط گفتم که با این غم مرا خود دل نبایستی
هوش مصنوعی: من برای خوشنودی تو باید دلش را به درد و اندوه بسپارم. اشتباه گفتم که با این ناراحتی، خود دل نباید دچار مشکل شود.
چو کردم حاصل عمرم فدای خاک پاک تو
دل سرگشته از وصل تو بی حاصل نبایستی
هوش مصنوعی: زمانی که عمرم را فدای زمین پاک تو کردم، دل آواره‌ام از وصل تو نباید بی‌نتیجه باشد.
مجیر خسته در کارت ندیدست از فلک یاری
تو گر زو غافلی شاید فلک غافل نبایستی
هوش مصنوعی: دل خسته‌ام در کارت یاری از آسمان ندیده است، اگر تو از او غافل هستی، شاید آسمان هم باید غافل نباشد.