شمارهٔ ۶۳
پرده از لعل بر شکر بستی
چنبر از مشگ بر قمر بستی
هر کرا خون به غمزه بگشادی
رگ جانش به گلشکر بستی
موی کردی مرا ز عشق و چو مور
از پی خون من کمر بستی
تا نیاید خیال وصل به شب
ره خوابم به غمزه بر بستی
چون شکستی ز غم در دل من
در باغ وصال در بستی
کارگر نیست ناوک سحرم
که ره ناوک سحر بستی
گره جان کنون گشاد مجیر
که تو همت به وصل در بستی
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پرده از لعل بر شکر بستی
چنبر از مشگ بر قمر بستی
هوش مصنوعی: تو زیباییهای خاصی از خود به نمایش گذاشتی؛ لبهای شیرین و خوشعطر تو مانند لعل، و موهای خوشبو و سیاهت همچون هالهای دور چهرهات است.
هر کرا خون به غمزه بگشادی
رگ جانش به گلشکر بستی
هوش مصنوعی: اگر کسی با چشمان زیبا و دلربایش قلب کسی را به درد آورد، همان دل را به عشق خود جذب کرده است.
موی کردی مرا ز عشق و چو مور
از پی خون من کمر بستی
هوش مصنوعی: موی تو مرا به عشق پیچانده و تو مانند موریانهای هستی که برای شکار من آماده شدهای.
تا نیاید خیال وصل به شب
ره خوابم به غمزه بر بستی
هوش مصنوعی: تا زمانی که فکر وصال (دیدار) به شب نرسد، خوابم را به زیبایی چشمک زدن تو بستهای.
چون شکستی ز غم در دل من
در باغ وصال در بستی
هوش مصنوعی: زمانی که غم تو دل من را شکست، در باغ وصال تو گشوده شد.
کارگر نیست ناوک سحرم
که ره ناوک سحر بستی
هوش مصنوعی: کارگر، یعنی شخصی که کار میکند، نیست آن ابزاری که شب را روشن میکند و به صبح نزدیک میشود، که تو راهش را مسدود کردهای.
گره جان کنون گشاد مجیر
که تو همت به وصل در بستی
هوش مصنوعی: اکنون سختیهای زندگی را رها کن، زیرا تو نیز ارادهات را به وصل و پیوند با دیگران اختصاص دادهای.