شمارهٔ ۶۲
زین بیش دل دزدی مکن کز دل جهان پرداختی
جان بخش ما را کز دو لب صد کیسه جان پرداختی
از غمره جانها بسته ای وز غم جگرها خسته ای
با ما کنون پیوسته ای کز ما جهان پرداختی
گفتم نپردازی بدان کاری ز غم کارم به جان
ای فتنه آخر زمان آخر بدان پرداختی
راندی به زلف سرنگون دوش از دل مه جوی خون
در خون مه رفتی کنون کز عاشقان پرداختی
رو بر مجیر از روی کین کم کن ز بهر دل کمین
اکنون که از دل هم زمین هم آسمان پرداختی
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زین بیش دل دزدی مکن کز دل جهان پرداختی
جان بخش ما را کز دو لب صد کیسه جان پرداختی
هوش مصنوعی: دل را بیشتر از این در حسرت نبر، زیرا تو برای دنیای خودت تلاش کردی. جان ما را با محبتت احیا کردی و از دو لب خودت برای ما جان تازهای بخشیدی.
از غمره جانها بسته ای وز غم جگرها خسته ای
با ما کنون پیوسته ای کز ما جهان پرداختی
هوش مصنوعی: تو در دلهای غمگین و دردآلود ما جا گرفتهای و به ما وابسته شدهای، بهگونهای که دیگر به دنیا و مشکلات آن توجهی نکردهای.
گفتم نپردازی بدان کاری ز غم کارم به جان
ای فتنه آخر زمان آخر بدان پرداختی
هوش مصنوعی: به یکدیگر گفتم که نباید به کارهای غمانگیز توجه کرد، اما تو به این کارها پرداختی و در نهایت دلم را آزردی.
راندی به زلف سرنگون دوش از دل مه جوی خون
در خون مه رفتی کنون کز عاشقان پرداختی
هوش مصنوعی: به دلیل زیبایی و جذابیت زلف شب، دل عاشق بیتاب شده و با چشمان اشکآلود خود، غم و اندوهی عمیق را تجربه میکند. اکنون که محبوب او از میان عاشقان رفته، درد و حسرتی در دل او باقی مانده است.
رو بر مجیر از روی کین کم کن ز بهر دل کمین
اکنون که از دل هم زمین هم آسمان پرداختی
هوش مصنوعی: از روی خشم و کینه، خود را از کسی که دلت را به او سپردهای، دور کن؛ حالا که از دل تو این زمین و آسمان را پر کرده است.