گنجور

شمارهٔ ۶۱

از غمزه صد تیر جفا بر جان ما انداختی
دل با تو روزی دم نزد کاخر چرا انداختی؟
بردی سر از خط رضا دادی به خصم آب وفا
چون خاک، پیمان مرا در زیر پا انداختی
در کوی تو کردم وطن دل بر وفا لب بر سخن
تو رفتی اندر روی من سنگ جفا انداختی
بر من ز چشم مست تو انداخت ناوک شست تو
دل اه نکرد از دست تو بگذاشت تا انداختی
در کف گرفتی مهر و کین این خار بود آن یاسمین
آن، خصم را دادی و این در چشم ما انداختی
تا با مجیر از تست غم جز با وفا نگشاد دم
تو شوخ چشم اول قدم شاخ وفا انداختی

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از غمزه صد تیر جفا بر جان ما انداختی
دل با تو روزی دم نزد کاخر چرا انداختی؟
هوش مصنوعی: از نگاه تو زخمی به دل ما زدی، اما چرا روزی هیچ حرفی از عشق نزدیم و حالا به این وضعیت رسیدیم؟
بردی سر از خط رضا دادی به خصم آب وفا
چون خاک، پیمان مرا در زیر پا انداختی
هوش مصنوعی: تو از مرز رضایت گذشتی و به دشمن نشان دادی که چقدر کم‌ارزش است. مانند خاک، وفای من را زیر پا گذاشتی و پیمانم را نادیده گرفتی.
در کوی تو کردم وطن دل بر وفا لب بر سخن
تو رفتی اندر روی من سنگ جفا انداختی
هوش مصنوعی: در مسیر تو، جایی برای زندگی‌ام انتخاب کردم و با دلی وفادار صحبت‌هایت را می‌زدم. اما تو به ناگهان از پیشم رفتی و با بی‌رحمی بر من سختی و آسیب وارد کردی.
بر من ز چشم مست تو انداخت ناوک شست تو
دل اه نکرد از دست تو بگذاشت تا انداختی
هوش مصنوعی: چشم معشوقه‌ام مرا با نگاه خیره‌اش هدف گرفت و تیر بی‌نفسی را بر دلم نشاند. دل من هیچ اعتراضی نکرد و بی‌درنگ به عشق تو سپردم و رها کردم.
در کف گرفتی مهر و کین این خار بود آن یاسمین
آن، خصم را دادی و این در چشم ما انداختی
هوش مصنوعی: تو محبت و دشمنی را در دست داشتی و این خارمانند بود، اما آن یاسمن که زیباست. تو این یاسمن را به دشمن دادی و این زشتی را در چشم ما انداختی.
تا با مجیر از تست غم جز با وفا نگشاد دم
تو شوخ چشم اول قدم شاخ وفا انداختی
هوش مصنوعی: به امید اینکه از غم تو کاسته شود، فقط با محبت می‌توانم سخن بگویم. تو با آن چشمان زیبایت در آغاز، نشانه‌ای از وفا برایم به ارمغان آوردی.