گنجور

شمارهٔ ۵۶

داد دلم به دست غم طره دلربای تو
برد به عرض بوسه جان عارض جانفزای تو
گر دل و جان ز دست شد غم نخورم برای خود
زانکه چه جان چه خاک ره گر نبود برای تو؟
دل که بود که دم زند تا ندهد مراد تو؟
جان که بود که جان کند تا نبود رضای تو؟
گر تو بدان خوشی که من بی تو ز تو جفا برم
خوش بنشین که کرده ام حرز دل از جفای تو
سوخته دل مکن مرا بو که به تو سزا شوم
زانکه نباشد ای صنم سوخته دل سزای تو
هر چه توانی از بدی گر بکنی به جای من
آن نه منم که بد کنم تا بزیم به جای تو
گر ز تو لاف زد مجیر از سر خشم در گذر
به که ز تو به نیک و بد لاف زند گدای تو

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

داد دلم به دست غم طره دلربای تو
برد به عرض بوسه جان عارض جانفزای تو
هوش مصنوعی: دل من را غم به اسارت گرفت، و زیبایی تو باعث شد تا جانم قربانی بوسه‌ای از چهره‌ات شود که روح را تازه می‌کند.
گر دل و جان ز دست شد غم نخورم برای خود
زانکه چه جان چه خاک ره گر نبود برای تو؟
هوش مصنوعی: اگر دل و جانم را هم از دست بدهم، غم نخواهم خورد. زیرا چه ارزشی دارد جان و خاکی که برای تو نباشد؟
دل که بود که دم زند تا ندهد مراد تو؟
جان که بود که جان کند تا نبود رضای تو؟
هوش مصنوعی: دل و جان چه معنایی دارند که بخواهند به خاطر تو حرف بزنند یا فدا شوند اگر تو را راضی نکنند؟
گر تو بدان خوشی که من بی تو ز تو جفا برم
خوش بنشین که کرده ام حرز دل از جفای تو
هوش مصنوعی: اگر تو از خوشی‌های من باخبر باشی، بدان که من بدون تو از تو رنج می‌برم. پس بهتر است که راحت و آرام باشی، چون من برای حفظ آرامش دل خودم، به سختی‌های ناشی از بی‌وفایی تو عادت کرده‌ام.
سوخته دل مکن مرا بو که به تو سزا شوم
زانکه نباشد ای صنم سوخته دل سزای تو
هوش مصنوعی: دل من را بسوزان تا به تو سزاوار شوم، زیرا ای معشوق، نباید دل سوخته‌ای چون من سزاوار تو باشد.
هر چه توانی از بدی گر بکنی به جای من
آن نه منم که بد کنم تا بزیم به جای تو
هوش مصنوعی: هرچه می‌توانی از کارهای بد پرهیز کن، چون من نمی‌توانم بدی کنم تا به جای تو از آن استفاده کنم.
گر ز تو لاف زد مجیر از سر خشم در گذر
به که ز تو به نیک و بد لاف زند گدای تو
هوش مصنوعی: اگر کسی از روی خشم و عصبانی بودن به تو اهانت کند، بهتر است که از آن بگذری تا این که کسی از تو درباره خوبی‌ها یا بدی‌ها صحبت کند و تو را تحقیر کند.