شمارهٔ ۴۷
نصیحت میکنم دل را که دامن درکش از یارم
چو با دل بر نمیآیم به رنج دل سزاوارم
اگر معزولم از وصلش ندارم غم بحمدالله
که در دیوان هجرانش منم تنها که بر کارم
من از وی بر خورم گویی کس این هرگز نیندیشد
دلش بر من ببخشاید من این هرگز نپندارم
دلم خون گشت و در عالم ز حالم کس نمی داند
که من بی آن دل و دیده دل از دیده همی بارم
لبی کان جان بیفزاید ازو جویم که او دارد
دلی کاو خون جان ریزد ز من خواهد که من دارم
درین محنت که من هستم اگر عمرم به پای آرد
نیم آنکس که تا باشم جز او یاری به دست آرم
ز درد آن لب جانبخش جانی دارم اندر لب
چو گوید کای مجیر! آن جان بده در حال بسپارم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نصیحت میکنم دل را که دامن درکش از یارم
چو با دل بر نمیآیم به رنج دل سزاوارم
هوش مصنوعی: به دل خود توصیه میکنم که از محبوبم فاصله بگیرد، زیرا وقتی که نمیتوانم با دل خود به راحتی کنار بیایم، پس سزاوار رنج و سختی هستم.
اگر معزولم از وصلش ندارم غم بحمدالله
که در دیوان هجرانش منم تنها که بر کارم
هوش مصنوعی: اگرچه از وصال او محروم هستم، اما برایم ناراحتی ندارد. خوشحالم که تنها کسی هستم که در غم جدایی او به یادش هستم و به حال خودم میاندیشم.
من از وی بر خورم گویی کس این هرگز نیندیشد
دلش بر من ببخشاید من این هرگز نپندارم
هوش مصنوعی: من از او برخورداری دارم، گویی هیچکس هرگز به فکر من نبوده است. دلش به من رحم نخواهد کرد و من هرگز این را تصور نمیکنم.
دلم خون گشت و در عالم ز حالم کس نمی داند
که من بی آن دل و دیده دل از دیده همی بارم
هوش مصنوعی: دل من به شدت غمگین و شکسته شده و هیچکس در این دنیا از وضعیت من خبر ندارد. من بدون آن دل و عبارتهایی که به دیگران میگویم، همچنان غم و اندوه را در خودم تحمل میکنم.
لبی کان جان بیفزاید ازو جویم که او دارد
دلی کاو خون جان ریزد ز من خواهد که من دارم
هوش مصنوعی: من به دنبال لبی هستم که باعث افزایش جانم شود، چرا که او قلبی دارد که خون جانم را میریزد و از من میخواهد که من هم چنین قلبی داشته باشم.
درین محنت که من هستم اگر عمرم به پای آرد
نیم آنکس که تا باشم جز او یاری به دست آرم
هوش مصنوعی: در این دشواری که من در آن به سر میبرم، اگر تمام عمرم هم صرف شود، باز هم نمیتوانم جز او کسی را برای یاری پیدا کنم.
ز درد آن لب جانبخش جانی دارم اندر لب
چو گوید کای مجیر! آن جان بده در حال بسپارم
هوش مصنوعی: از درد آن لب شیرین جان تازهای دارم. وقتی آن لب میگوید: "ای محبوب! جان مرا به تو میسپارم"، من هم در آن لحظه جانم را تقدیم میکنم.