گنجور

شمارهٔ ۴۳

هر دم به بند زلف شکاری دگر مگیر
وحشی مباش با من و وحشت ز سر مگیر
دل گر نبود خاک تو بی سایه تو سوخت
جان خاک تست از سر او سایه بر مگیر
گفتی که زر چه جای زرست ای بهانه جوی؟
رنگ رخم ببین و بهانه به زر مگیر
صد دل به غمزه بشکن و روی از وفا متاب
بوسی ز لعل کم کن و تنگی شکر مگیر
آخر نه در غم تو شبی روز کرده ایم
طوفان آب دیده و آه سحر مگیر
هر چند صید ما نه سزاوار دام تست
ما را بریز خون و جز از ما دگر مگیر
گر بر درت مجیر ز مستی شبی گذشت
مدهوش عشق تست بر او این قدر مگیر

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر دم به بند زلف شکاری دگر مگیر
وحشی مباش با من و وحشت ز سر مگیر
هوش مصنوعی: هر لحظه به دام زلف یک شکارچی دیگری نرو. وحشی نباش، با من بمان و از ترس و وحشت دور شو.
دل گر نبود خاک تو بی سایه تو سوخت
جان خاک تست از سر او سایه بر مگیر
هوش مصنوعی: اگر دل من در سایه‌ات نیست، بدون تو می‌سوزد. جان خاکی که مربوط به توست، دوباره از آن دل سایه نگیرید.
گفتی که زر چه جای زرست ای بهانه جوی؟
رنگ رخم ببین و بهانه به زر مگیر
هوش مصنوعی: گفتی طلا چه ارزشی دارد، ای کسی که بهانه‌جویی می‌کنی؟ به رنگ چهره‌ام نگاه کن و برای بهانه‌گرفتن، به طلا فکر نکن.
صد دل به غمزه بشکن و روی از وفا متاب
بوسی ز لعل کم کن و تنگی شکر مگیر
هوش مصنوعی: به صد دل عاشق، با یک اشاره خودت را بشکن و از وفای دوستی روی برمتاب. قدر بوسه‌ای که از لب‌هایت می‌چکد را کم کن و به تنگی شکر و نازک‌دلی توجه نکن.
آخر نه در غم تو شبی روز کرده ایم
طوفان آب دیده و آه سحر مگیر
هوش مصنوعی: در نهایت، نه شب‌ها را در غم تو سپری کرده‌ایم و نه روزها را. بنابراین، ای صبح، از ما اشک و آه را مگیر.
هر چند صید ما نه سزاوار دام تست
ما را بریز خون و جز از ما دگر مگیر
هوش مصنوعی: هر چند که ما شکار مناسبی برای تو نیستیم، اما لطفا خون ما را بریز و جز ما کسی دیگر را نگیری.
گر بر درت مجیر ز مستی شبی گذشت
مدهوش عشق تست بر او این قدر مگیر
هوش مصنوعی: اگر شبانه کسی از سر مستی بر در خانه‌ات بگذرد و بی‌خود از عشق تو باشد، چندان به او اهمیت نده و ناراحت نشو.