شمارهٔ ۳۶
با که گشایم نفس کاهل صفایی نماند؟
در همه روی زمین بسته گشایی نماند
بر چمن روزگار پی چه نهم کاندرو؟
نوش نهالی نرست مهر گیایی نماند
قافله خرمی زان سوی عالم گذشت
وز پی واماندگان بانگ درایی نماند
دل طلب یار کرد باز بترکش گرفت
دید که در هیچ کس هیچ وفایی نماند
بر سر کوی جهان انس مگیر ای مجیر!
کز همه دل خستگان جنس تو جایی نماند
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
با که گشایم نفس کاهل صفایی نماند؟
در همه روی زمین بسته گشایی نماند
هوش مصنوعی: با کی صحبت کنم وقتی که هیچ نشانهای از خوشحالی و طراوت وجود ندارد؟ در تمام جهان، هیچ دروازهای برای شادابی و گشایش باقی نمانده است.
بر چمن روزگار پی چه نهم کاندرو؟
نوش نهالی نرست مهر گیایی نماند
هوش مصنوعی: در باغ زندگی نیاز به چه اقداماتی دارم؟ وقتی هیچ نشانهای از عشق یا سبزی در کار نیست.
قافله خرمی زان سوی عالم گذشت
وز پی واماندگان بانگ درایی نماند
هوش مصنوعی: کاروان خوشی از آن سمت دنیا عبور کرد و صدای شادی برای کسانی که از قافله جا ماندهاند، باقی نماند.
دل طلب یار کرد باز بترکش گرفت
دید که در هیچ کس هیچ وفایی نماند
هوش مصنوعی: دل دوباره خواهان یار شد، اما وقتی به جستجوی او رفت، متوجه شد که هیچ کس در این دنیا وفای واقعی ندارد.
بر سر کوی جهان انس مگیر ای مجیر!
کز همه دل خستگان جنس تو جایی نماند
هوش مصنوعی: در محل تجمع و دوستی ها، ای مجیر! دوری کن، زیرا دیگر برای دلهای خسته و درمانده، جایی برای تو باقی نمانده است.