گنجور

شمارهٔ ۲۰

غمی دارم که هرگز کم نگردد
دلی داری که گرد غم نگردد
به جان زخم ترا مرهم که باید؟
اگر هم زخم تو مرهم نگردد
هنوز آن دل بود در دام عالم
که او با درد تو همدم نگردد
ز لب صفرای من بشکن میندیش
که سور هیچ کس ماتم نگردد
چنانسازی به مویی کار صد دل
که از حسن تو مویی کم نگردد
جفا کن گر کنی کاری که امروز
وفا در خطه عالم نگردد
مجیر از هیچ کس خرم نگشته است
تو خوش بنشین که از تو هم نگردد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غمی دارم که هرگز کم نگردد
دلی داری که گرد غم نگردد
هوش مصنوعی: غم و اندوهی دارم که هیچ‌گاه کمتر نمی‌شود و تو قلبی داری که هرگز به غم آلوده نمی‌شود.
به جان زخم ترا مرهم که باید؟
اگر هم زخم تو مرهم نگردد
هوش مصنوعی: چگونه می‌توان به زخم تو دارویی بخشید؟ حتی اگر زخم تو هم بهبود نیابد، چه باید کرد؟
هنوز آن دل بود در دام عالم
که او با درد تو همدم نگردد
هوش مصنوعی: دل هنوز درگیر دنیا است و اگر با درد تو همراه نشود، به حال خود باقی خواهد ماند.
ز لب صفرای من بشکن میندیش
که سور هیچ کس ماتم نگردد
هوش مصنوعی: از لب‌های تلخ من به هیچ‌وجه خوشحال نباش، زیرا که هیچ‌کس نباید به خاطر شادی دیگران دچار غم و اندوه شود.
چنانسازی به مویی کار صد دل
که از حسن تو مویی کم نگردد
هوش مصنوعی: اگر به نرمی و با ظرافت رفتار کنی، می‌توانی کارهای بزرگ و مهمی را با تنها یک تار موی خود انجام دهی، بدون اینکه زیبایی و جذابیت تو کم شود.
جفا کن گر کنی کاری که امروز
وفا در خطه عالم نگردد
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی بدی کنی، دست کم کاری را انجام بده که امروز به وفا و خوبی در دنیا ختم نشود.
مجیر از هیچ کس خرم نگشته است
تو خوش بنشین که از تو هم نگردد
هوش مصنوعی: کسی هرگز با خوشحالی واقعی به خوشحالی از دیگران دست نیافته است، تو هم به آرامی در جای خود بنشین که از تو نیز هیچ کس شاد نخواهد شد.