گنجور

شمارهٔ ۲

بیا بنشین که دلها بی تو برخاست
دمی با ما دل سنگین بکن راست
من اندیشم که جان بر تو فشانم
مشو از جای، کین اندیشه برجاست
ز تو جورست با ما و غمی نیست
اگر خواهی غرامت نیز بر ماست
دمم دادی و من چون شهد خوردم
ندانم کان چه شوخی وین چه سوداست؟
ز من جان خواستی جان را چه قدرست؟
تو بنشین کز سر جان بر توان خاست
بیفکن سایه بر کارم که بی تو
چو سایه کار من افتاده در پاست
مجیر از عمر، حاصل خواست وصلت
بنامیزد چنان آمد که او خواست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا بنشین که دلها بی تو برخاست
دمی با ما دل سنگین بکن راست
هوش مصنوعی: بیا بنشین و با حضور تو دل‌ها آرام بگیرند، لحظه‌ای به ما بپیوند و دل‌های سنگین را سبک کن.
من اندیشم که جان بر تو فشانم
مشو از جای، کین اندیشه برجاست
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که من دربارهٔ تو فکر می‌کنم و می‌خواهم جانم را برای تو فدا کنم، اما از جایت تکان نخور، زیرا این فکر در ذهن من ثابت است.
ز تو جورست با ما و غمی نیست
اگر خواهی غرامت نیز بر ماست
هوش مصنوعی: رفتار تو با ما ناعادلانه است، اما برای ما اهمیتی ندارد؛ حتی اگر بخواهی، ما هم آماده‌ایم تا بهای این رفتار را بپردازیم.
دمم دادی و من چون شهد خوردم
ندانم کان چه شوخی وین چه سوداست؟
هوش مصنوعی: به من زندگی و حیات دادی و من مانند شهد شیرین آن را نوشیدم، نمی‌دانم این چه بازی و شوخی است و این چه فایده‌ای دارد؟
ز من جان خواستی جان را چه قدرست؟
تو بنشین کز سر جان بر توان خاست
هوش مصنوعی: تو جانم را خواستی، اما ارزش آن چقدر است؟ تو خودت بنشین، زیرا برای به دست آوردن جان، باید از سر آن برآیی.
بیفکن سایه بر کارم که بی تو
چو سایه کار من افتاده در پاست
هوش مصنوعی: سایه‌ات را بر کار من بینداز، زیرا بدون تو، وضعیت کارم به اندازه یک سایه بی‌روح و خسته‌کننده شده است.
مجیر از عمر، حاصل خواست وصلت
بنامیزد چنان آمد که او خواست
هوش مصنوعی: عمر به سرعت می‌گذرد، اما در این مدت می‌توان به خواسته‌های خود در عشق و وصل رسید. این موضوع به همان صورت که در نظر داشتیم پیش می‌رود.